«ولم يُخْل الله سبحانَه خلقَه من نبيٍّ مرسَلٍ أو كتابٍ مُنْزلٍ أو حجّةٍ لازمةٍ أو محجّةٍ قائمةٍ»[1].
آن هنگام نيز كه بر روي اين كره خاكي بيش از دو نفر (آدموحوا) زندگي نميكردند، يكي از آن دو پيامبر بود. اميرمؤمنان در تشريح فضاي بعثت انبيا (عليهمالسلام)، موعد بعثت آنان را زماني دانسته كه بيشتر انسانها عهد و ميثاق خود را با خداوند تبديل كردهاند و حق او را نشناختهاند و براي خدا شريكهايي قرار دادهاند. شيطانها آنان را از خداشناسي به گمراهي كشيده و پيوندشان با خدا را قطع كردهاند؛
لمّا بدّل أكثُر خلْقه عهدَ الله إليهم فجهلوا حقَّه واتّخذوا الأندادَ معه واجْتالَتْهم الشياطينُ عن معْرفته واقْتطعتْهم عن عبادته[2].
در چنين فضايي خداوند انبيا را پيدرپي مبعوث ميكند تا از انسانها بخواهند، به ميثاق فطري الهي وفا كنند و نعمتهاي فراموش شده را به آنان يادآور شوند و با تبليغ حجّت را بر آنان تمام نمايند و عقلهاي دفن شده را بيرون آورند؛ فبعث فيهم رُسُلَه و واتر إليهم أنبياءه ليسْتأْدوهم ميثاق فِطرته ويُذكّروهم منسيّ نعمته ويحتجّوا عليهم بالتبليغ ويُثيروا لهم دفائن العقول.[3]
جهان طبيعت با همه پديدههاي آسماني و زميني و تمام يافتههاي معدني و گياهي و موجودات حيواني و انساني آن،چنان با هم منسجم و هماهنگ است كه يك واحد حقيقي را تشكيل ميدهد. اين واحد حقيقي پيوسته در حركت است و هيچگونه سكون و آرامشي در آن نيست، و چون حركتْ خروج از قوه به فعل است؛ يعني از يك آمادگي خاص به سمت يك كمال مخصوص سير ميكند، پس هدف و مقصد براي آن ضروري است؛
[1] ـ نهجالبلاغه، خطبه1. [2] ـ همان. [3] ـ همان.