چرا در موضوعى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و صحابه روزى چند بار آن را تكرار مى كرده اند اختلاف هست؟ موضوعى كه اين همه مورد تأكيد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده، تا به جايى كه شرط صحت نماز قرار گرفته است.
بى ترديد در صدر اسلام هيچ گونه اختلافى در مسئله وضو نبوده است و اگر چنين مى بود، در تاريخ به آن اشاره مى شد. بدين دليل كه شخص شارع مقدّس نزد آنان حاضر بود و هرگونه اختلاف را زائل مى كرد.
هم چنين با مراجعه به تاريخ، اثرى از اختلاف بين مسلمين در عصر خليفه اول و [(1)1 . المبسوء ج 1، ص 8.
(2)2 . المغنى، ج 1، ص 120.
3 . الأمّ، ج 1، ص 23.
(4)4 . الجامع لأحكام القرآن، ج 6، ص 91.
(5)5 . صحيح مسلم، ج 1، ص 204، باب 2. ]
دوّم در امر وضو نمى بينيم، مگر در يك فرع جزئى كه مسح بر خفين است.(1) اختلاف در وضو، از زمان «عثمان بن عفان» شروع شده است.
متقى هندى در كنزالعمال از ابى مالك دمشقى نقل مى كند: اختلاف در وضو از زمان خلافت عثمان شروع شد.
بخارى و مسلم با سند خود از حمران نقل مى كنند: عثمان بن عفان آبى خواست تا وضو بگيرد، آن گاه دست راستش را تا آرنج سه بار شست، سپس دست چپ خود را نيز چنين كرد; آن گاه سر خود را مسح كرده و پاى راست و چپ خود را با برآمدگى ها هركدام سه بار شست، سپس گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه اين گونه وضو مى گرفت.
حمران نقل مى كند كه عثمان گفت: مردم را مى بينم كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) احاديثى در باب وضو نقل مى كنند و نمى دانم كه اينها چيست، ولى من ديدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين گونه وضو مى گرفت.
عثمان با وجود آن كه قليل الروايه بوده و مجموع احاديثش 146 حديث است، در اين موضوع حدود بيست روايت از او نقل شده كه بيشترين روايات در اين باب است و اين مسئله انسان را به تفكر واداشته كه مبدع و مروّج شستن پا در وضو عثمان بوده است. اين مى تواند دلايلى داشته باشد، عثمان براى خود اهليّت تشريع قائل بود، خصوصاً با دور شدن از صحابه و همكارى نكردن آنان با خليفه فاصله زيادى بين او و صحابه افتاد كه اين منجر به دورى او از احكام واقعى شد.
از همين رو مشاهده مى كنيم كه اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خلافتش عملاً با اين بدعت به مخالفت برخاست، و در مسجد از قنبر كوزه آبى براى وضو طلبيد و دو كف دست و صورت و دو دستش را از آرنج شست; آن گاه سر را يك بار مسح كرده و هر دو پايش را تا برآمدگى پاها مسح كرد و سپس فرمود: «اى كسى كه از [ 1 . در المنثور، ج 2، ص 263.
(2)2 . كنزالعمال، ج 9، ص 443، ح 26890.
(3)3 . صحيح بخارى، ج 1، ص 52; صحيح مسلم، ج 1، ص 204، ح 3.
(4)4 . صحيح مسلم، ج 1، ص 207، ح 8. ]
وضوى رسول خدا سؤال كردى، حضرت اين گونه وضو مى گرفت.»
بخارى به سند خود از أمّ الدرداء نقل مى كند: ابوالدرداء غضبناك بر من وارد شد، به او گفتم: چه چيزى تو را خشمگين كرده است؟ گفت: به خدا سوگند! از امر محمّد در آنان چيزى نمى شناسم، مگر آن كه مى بينم نماز مى خوانند.
شافعى از وهب بن كيسان نقل مى كند كه «ابن الزبير» قبل از خطبه شروع به نماز كرد و فرمود: تمام سنّت هاى رسول خدا تغيير يافت، حتى نماز.
ـ قرآن كريم
خداوند متعال مى فرمايد: {يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ;(4) «اى مؤمنان! هرگاه قصد نماز نموديد صورت هايتان و نيز دست ها را تا آرنج بشوييد. و سرها و پاهايتان را تا برآمدگى آن دو مسح نماييد».
شاهد در آيه كلمه «أرجلكم» است كه به جهت نزديكى اش با «رؤوسكم» عطف بر آن شده و «با» نيز بر او داخل مى شود و در اين صورت عامل هر دو «وامسحوا» است. در نتيجه بايد پاها مسح شود، همانند سر.
ولى اهل سنت «أرجلكم» را به نصب خوانده و آن را عطف بر «وجوهكم» منصوب به «اغسلوا» مى دانند، لذا به وجوب شستن پاها حكم مى كنند. ولى اين عقيده به دلايل زير خالى از اشكال نيست:اوّلاً: قرائت به نصب در «أرجلكم» از قرائت به جرّ بيشتر نيست، زيرا ابن كثير، ابا عمرو، ابابكر و حمزه از عاصم «أرجلكم» را به جرّ قرائت كرده اند. [(1)1 . مسند احمد، ج 1، ص 108.
(2)2 . صحيح بخارى، ج 1، ص 166.
(3)3 . الاّم، ج 1، ص 208.
4 . مائده(5) آيه 6.
(5)5 . الكشف عن وجوه القرائات، ج 1، ص 406.]
ثانياً: نحويان مى گويند: حق معطوف آن است كه به نزديك ترين كلمه عطف شود و نزديك ترين كلمه «رؤوسكم» مجرور است.
ثالثاً: بنا بر قرائت نصب نيز مى توانيم وجوب مسح را استفاده نماييم، زيرا «برؤوسكم» محلاً منصوب است به «امسحوا» و با عطف بر محلّ مى توان «أرجلكم» را به نصب قرائت كرد و در عين حال حكم به مسح نمود.
از طرفى ديگر، عطف كلمه «أرجلكم» بنابر قرائت به نصب، به «أيديكم» از جهاتى مشكل دارد كه از آن جمله است:الف) لازم مى آيد كه بين معطوف و معطوف عليه با جمله اى اجنبى فاصله ايجاد شود كه اين امر در باب عطف جايز نيست;
ب) لازم مى آيد كه قبل از استيفاى غرض از جلمه و تمام شدن مفاد آن به جمله اى ديگر منتقل شود كه هيچ ارتباطى با آن نداشته باشد;
ج) اين احتمال مخالف با فصاحت قرآن است.
اگر كسى اشكال كند كه قرائت به جرّ «أرجلكم» به جهت نزديكى با مجرور است كه در اصطلاح به آن عطف بالجوار مى گويند، نه عطف. در جواب مى گوييم: اين احتمال از جهاتى مردود است:ـ كسر به جهت نزديكى با مجرور قبيح و تنها هنگام ضرورت شعرى جايز است;
ـ كسر بر جوار هنگامى صحيح است كه انسان را به اشتباه نيندازد، در حالى كه در اين آيه اگر كسر از اين باب باشد انسان اشتباه كرده و گمان مى كند كه به جهت عطف است.
نتيجه اين كه: آيه صريح است در مسحى كه اماميه به آن قائلند.
ـ عبدالله بن احمد بن حنبل با سند خود از ابن عبد خير نقل مى كند: ديدم على(عليه السلام)را كه وضو گرفت و سپس روى دو پاى خود را مسح نمود.
سند اين دو حديث طبق نظر رجاليين اهل سنت صحيح است كه ما به دليل طولانى نشدن بحث; به آن نمى پردازيم.
ـ هم چنين به سند ديگرى از على(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: «من باطن هر دو پا را سزاوارتر به مسح از ظاهر آن دو مى دانستم تا اين كه رسول خدا را ديدم كه ظاهر آن دو را مسح مى نمود.»
حضرت در اين حديث گويا به اين نكته اشاره دارند كه اگر بنا بر قياس و حكم به [ 1 . المحلّى، ج 2، ص 56.
2 . التفسير الكبير، ج 11، ص 161.
1 . غنية المتملّى، ص 16.
2 . شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 88.
3 . المنار، ج 6، ص 228.
حلبى(4) و شافعى(5) را مى توان نام برد.
4 . السيرة الحلبيه، ج 1، ص 28.
5 . احكام القرآن، ج 1، ص 50.]
ـ روايات
با مراجعه به روايات فريقين به وجود روايات فراوانى پى مى بريم كه تصريح در مسح هر دو پا دارد كه تعداد زيادى از آنها صحيح السند است:الف) روايات اهل سنت
ـ حميدى به سند خود از ابن عبد خير نقل مى كند: على بن ابى طالب(عليه السلام) را ديدم كه روى هر دو پايش را مسح نمود... .
(6)6 . مسند الحميدى، ج 1، ص 26، ح 47.
(7)7 . مسند احمد، ج 1، ص 124.
(8)8 . همان، ص 114.
رأى باشد، بايد كف پاها مسح شود، ولى انسان بايد متعبد بوده و گوش به فرمان صاحبشريعت باشد.