البته خليفه خداوند واقع شدن به معناي آيت و مظهر او بودن است؛ چنانكه خدا را خليفه خود قرار دادن به معناي قيّم و ولي دانستن اوست و چنين مقامي در سايه قرب نوافل پديد ميآيد كه طبق نقل شيعه و سنّي، حديث قدسي رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم دلالت دارد بر اينكه انسان متعبد و سالك ناسك و بنده محبوب خدا به جايي ميرسد كه خداوند در مقام فعل(نه در مقام ذات) همه مجاري ادراكي و تحريكي او را برعهده ميگيرد و چشم و گوش و زبان او ميشود. چنين بندهاي كه تحت ولايت الهي قرار گرفته با زبان الهي سخن ميگويد، نه با زبان خود، و با چشم خدايي ميبيند، نه با چشم خود و با گوش الهي ميشنود، نه با گوش خود[1].
غرض آنكه، خلافت بنده نسبت به خدا جز مظهر و آيت بودن براي خدا نيست؛ چنانكه خلافت خداوند نسبت به بنده جز ولايت ويژه و قيّم خاص بودن نيست؛ يعني غير از ولايت عامّ و قيوميّت همگاني، يك سنخ ولايت خاص و قيوميّت ويژهاي خداوند نسبت به متقربان، متعبدان و عارفانِ مشتاق دارد كه بهرهمندي از آن ولا نصيب ديگران نخواهد شد.
حقيقت نيّت كه همان قربت بنده به ساحت قدس مولاست، بدون انبعاث روح و سير ملكوتي آن حاصل نميشود؛ زيرا صِرف تصوّر اينكه براي خداوند حج يا عمره انجام ميدهم گرچه به حَمْل اوّلي نيّت است، ليكن به حَمْل شايع و تا هنگاميكه حاجي و معتمر در همه سنّت و سيرت خود متخلّق به اخلاق الهي نباشد و هدف نهايي خود را در شئون زندگي نيل به رضا و لقاي خدا نداند، غفلت است؛ زيرا قصد تقرّب، بدون سير ملكوتي حاصل نميشود، و تصوّر قصد مزبور هرگز مصداق تقرّب نيست.
[1] ـ كافي، ج 2، ص 352؛ ر.ك: همين كتاب، ص 26.