صهبای حج

عبدالله جوادی آملی

نسخه متنی -صفحه : 478/ 408
نمايش فراداده

از آنجا كه تقوا نعت و صفت خاصي است كه منعوتْ، با آن اتحاد پيدا مي‏كند، زيرا نفس مجرّد با اين گونه ملكات فائقه متحد شده، تبديل به همان ملكات مي‏شود، پس هيچ فرق وجودي ميان تقوا و نفس متقي متحد با تقوا نيست. بنابراين، اگر تقوا به غايت و اوج كمال خود برسد و به خداوند متعالي به معناي ممكن و معقول آن برسد، نفسِ مجردِ متقي نيز به آن غايت خواهد رسيد و به معناي معقول آن به خداوند مي‏رسد. ممكن نيست تقوا به خدا برسد اما متقي به او نرسد؛ زيرا تقوا حقيقتي وجودي و خارجي است كه متحد با نفس كامله است و هيچ گونه جدايي و انفكاك ميان آنها نيست. پس حج‏گزاري كه قرباني‏اش خالص براي خداست و از آن جز خدا را نمي‏خواهد، همان‏گونه كه تقوايش به خداوند مي‏رسد، خودش نيز به خداوند مي‏رسد؛ زيرا تقواي او بيرون از وجود خود او نيست. طوبي له و حسن مآب.

شايد به خاطر همين تقواي ارزشمند موعود در نحر باشد كه روز نحر را«حج‏اكبر» خوانده‏اند[1] و به همين جهت امام صادق(عليه السلام) فرمود: چون‏قرباني‏ات را خريدي آن را رو به قبله كرده نحر كن يا سرش را ببر و بگو: «وجّهت وجهي للّذي فطر السّموات والأرض حنيفاً مسلماً وما أنا من المشركين. إنّ‏صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله ربّ العالمين لا شريك له وبذلك اُمرت وأنا من المسلمين. اللّهمّ منك ولك. بسم الله وبالله والله أكبر. اللّهمّ تقبّل منّي»[2]؛ زيرانحر، با اين تقوا كه در آن جز خداوند ديده نمي‏شود، شايسته است كه به خداوند نايل شود و متّقي، كه نماز و عبادت و زندگي و مرگ و خلاصه همه امورش‏براي پروردگار جهانيان است و فقط خدا را در قرباني در نظر دارد، نيزسزاوارتر است كه به خدا برسد. اين همان هدف والايي است كه حج با آداب و سنن متعالي خود، نمايشگر آن است، و در بحث از «سرّ حجّ و ثمرات آن» بدان اشاره شد.

[1] ـ وسائل الشيعه، ج 10، ص88 ـ 86.

[2] ـ همان، ص138 ـ 137.