دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1144
نمايش فراداده
غزليات
-
تو شاخ خشك چرايى به روى يار نگر
درآ به حلقه رندان كه مصلحت اينست
بدانك عشق جهانى است بي قرار در او
چو دررسى تو بدان شه كه نام او نبرم
چو ديده سرمه كشى باز رو از اين سو كن
هزار دود مركب كه چيست اين فلكست
نگه مكن تو به خورشيد چونك درتابد
چو ماه نيز به دريوزه پر كند زنبيل
بيا به بحر ملاحت به سوى كان وصال
چو روح قدس ببوسيد نعل مركب او اگر نه عفو كند حلم شمس تبريزى
اگر نه عفو كند حلم شمس تبريزى
-
تو برگ زرد چرايى به نوبهار نگر
شراب و شاهد و ساقى بي شمار نگر
هزار عاشق بي جان و بي قرار نگر
به حق شاهى آن شه كه شاهوار نگر
بدين جهان پر از دود و پرغبار نگر
غبار رنگ برآرد كه سبزه زار نگر
به گاه شام ورا زرد و شرمسار نگر
ز بعد پانزده روزش تو خوار و زار نگر
بدان دو غمزه مخمور يار غار نگر
ز نعل نعره برآمد كه حال و كار نگر تو روح را ز چنين يار شرمسار نگر
تو روح را ز چنين يار شرمسار نگر