دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1245
نمايش فراداده
غزليات
-
اى سنايى گر نيابى يار يار خويش باش
هر يكى زين كاروان مر رخت خود را رهزنند
حس فانى مي دهند و عشق فانى مي خرند
مي كشندت دست دست اين دوستان تا نيستى
اين نگاران نقش پرده آن نگاران دلند
با نگار خويش باش و خوب خوب انديش باش رو مكن مستى از آن خمرى كز او زايد غرور
رو مكن مستى از آن خمرى كز او زايد غرور
-
در جهان هر مرد و كارى مرد كار خويش باش
خويشتن را پس نشان و پيش بار خويش باش
زين دو جوى خشك بگذر جويبار خويش باش
دست دزد از دستشان و دستيار خويش باش
پرده را بردار و دررو با نگار خويش باش
از دو عالم بيش باش و در ديار خويش باش غره آن روى بين و هوشيار خويش باش
غره آن روى بين و هوشيار خويش باش