دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 1255
نمايش فراداده
غزليات
-
من توام تو منى اى دوست مرو از بر خويش
سر و پا گم مكن از فتنه بي پايانت
آن كه چون سايه ز شخص تو جدا نيست منم
اى درختى كه به هر سوت هزاران سايه ست
سايه ها را همه پنهان كن و فانى در نور
ملك دل از دودلى تو مخبط گشتست عقل تاجست چنين گفت به تميل على
عقل تاجست چنين گفت به تميل على
-
خويش را غير مينگار و مران از در خويش
تا چو حيران بزنم پاى جفا بر سر خويش
مكش اى دوست تو بر سايه خود خنجر خويش
سايه ها را بنواز و مبر از گوهر خويش
برگشا طلعت خورشيدرخ انور خويش
بر سر تخت برآ پا مكش از منبر خويش تاج را گوهر نو بخش تو از گوهر خويش
تاج را گوهر نو بخش تو از گوهر خويش