دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 20

امروز ديدم يار را آن رونق هر كار را خورشيد از رويش خجل گردون مشبك همچو دل گفتم كه بنما نردبان تا برروم بر آسمان چون پاى خود بر سر نهى پا بر سر اختر نهى بر آسمان و بر هوا صد رد پديد آيد تو را بر آسمان و بر هوا صد رد پديد آيد تو را
مي شد روان بر آسمان همچون روان مصطفى از تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضيا گفتا سر تو نردبان سر را درآور زير پا چون تو هوا را بشكنى پا بر هوا نه هين بيا بر آسمان پران شوى هر صبحدم همچون دعا بر آسمان پران شوى هر صبحدم همچون دعا