دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 191
نمايش فراداده
غزليات
-
با آن كه مي رسانى آن باده بقا را
مطرب قدح رها كن زين گونه ناله ها كن
آن عشق سلسلت را وان آفت دلت را
بازآر بار ديگر تا كار ما شود زر
ديو شقا سرشته از لطف تو فرشته
در نورت اى گزيده اى بر فلك رسيده
چون بسته گشت راهى شد حاصل من آهى از شمس دين چون مه تبريز هست آگه
از شمس دين چون مه تبريز هست آگه
-
بى تو نمي گوارد اين جام باده ما را
جانا يكى بها كن آن جنس بي بها را
آن چاه بابلت را وان كان سحرها را
از سر بگير از سر آن عادت وفا را
طغراى تو نبشته مر ملكت صفا را
من دم به دم بديده انوار مصطفا را
شد كوه همچو كاهى از عشق كهربا را بشنو دعا و گه گه آمين كن اين دعا را
بشنو دعا و گه گه آمين كن اين دعا را