دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 194
نمايش فراداده

غزليات

  • جانا قبول گردان اين جست و جوى ما را بى ساغر و پياله درده ميى چو لاله مخمور و مست گردان امروز چشم ما را ما كان زر و سيميم دشمن كجاست زر را شمع طراز گشتيم گردن دراز گشتيم اى آب زندگانى ما را ربود سيلت گر خوى ما ندانى از لطف باده واجو گر بحر مى بريزى ما سير و پر نگرديم مهمان ديگر آمد ديكى دگر به كف كن نك جوق جوق مستان در مي رسند بستان ترك هنر بگويد دفتر همه بشويد سيلى خورند چون دف در عشق فخرجويان بس كن كه تلخ گردد دنيا بر اهل دنيا بس كن كه تلخ گردد دنيا بر اهل دنيا
  • بنده و مريد عشقيم برگير موى ما را تا گل سجود آرد سيماى روى ما را رشك بهشت گردان امروز كوى ما را از ما رسد سعادت يار و عدوى ما را فحل و فراخ كردى زين مى گلوى ما را اكنون حلال بادت بشكن سبوى ما را همخوى خويش كردست آن باده خوى ما را زيرا نگون نهادى در سر كدوى ما را كاين ديگ بس نيايد يك كاسه شوى ما را مخمور چون نيابد چون يافت بوى ما را گر بشنود عطارد اين طرقوى ما را زخمه به چنگ آور مي زن سه توى ما را گر بشنوند ناگه اين گفت و گوى ما را گر بشنوند ناگه اين گفت و گوى ما را