دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 216
نمايش فراداده

غزليات

  • من از كجا غم و شادى اين جهان ز كجا چرا به عالم اصلى خويش وانروم چو خر ندارم و خربنده نيستم اى جان هزارساله گذشتى ز عقل و وهم و گمان تو مرغ چارپرى تا بر آسمان پرى كسى تو را و تو كس را به بز نمي گيرى هزار نعره ز بالاى آسمان آمد چو آدمى به يكى مار شد برون ز بهشت دلا دلا به سررشته شو مل بشنو شراب خام بيار و به پختگان درده شرابخانه درآ و در از درون دربند طمع مدار كه عمر تو را كران باشد اجل قفص شكند مرغ را نيازارد خموش باش كه گفتى بسى و كس نشنيد خموش باش كه گفتى بسى و كس نشنيد
  • من از كجا غم باران و ناودان ز كجا دل از كجا و تماشاى خاكدان ز كجا من از كجا غم پالان و كودبان ز كجا تو از كجا و فشارات بدگمان ز كجا تو از كجا و ره بام و نردبان ز كجا تو از كجا و هياهاى هر شبان ز كجا تو تن زنى و نجويى كه اين فغان ز كجا ميان كژدم و ماران تو را امان ز كجا كه آسمان ز كجايست و ريسمان ز كجا من از كجا غم هر خام قلتبان ز كجا تو از كجا و بد و نيك مردمان ز كجا صفات حقى و حق را حد و كران ز كجا اجل كجا و پر مرغ جاودان ز كجا كه اين دهل ز چه بام ست و اين بيان ز كجا كه اين دهل ز چه بام ست و اين بيان ز كجا