دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 2180
نمايش فراداده
غزليات
-
تو جام عشق را بستان و مي رو
شرابى باش بي خاشاك صورت
يكى ديدار او صد جان به ارزد
چو ديدى آن چنان سيمين برى را
اگر عالم شود گريان تو را چه
اگر گويند رزاقى و خالى
كلوخى بر لب خود مال با خلق
بگو آن مه مرا باقى شما را كيست آن مه خداوند شمس تبريز
كيست آن مه خداوند شمس تبريز
-
همان معشوق را مي دان و مي رو
لطيف و صاف همچون جان و مي رو
بده جان و بخر ارزان و مي رو
بده سيم و بنه هميان و مي رو
نظر كن در مه خندان و مي رو
بگو هستم دو صد چندان و مي رو
شكر را گير در دندان و مي رو
نه سر خواهيم و نى سامان و مي رو درآ در ظل آن سلطان و مي رو
درآ در ظل آن سلطان و مي رو