دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 220
نمايش فراداده
غزليات
-
چو اندرآيد يارم چه خوش بود به خدا
چو شير پنجه نهد بر شكسته آهوى خويش
گريزپاى رهش را كشان كشان ببرند
بدان دو نرگس مستش عظيم مخمورم
چو جان زار بلاديده با خدا گويد
جوابش آيد از آن سو كه من تو را پس از اين
شب وصال بيايد شبم چو روز شود
چو گل شكفته شوم در وصال گلرخ خويش
بيابم آن شكرستان بي نهايت را
امانتى كه به نه چرخ در نمي گنجد
خراب و مست شوم در كمال بي خويشى به گفت هيچ نيايم چو پر بود دهنم
به گفت هيچ نيايم چو پر بود دهنم
-
چو گيرد او به كنارم چه خوش بود به خدا
كه اى عزيز شكارم چه خوش بود به خدا
بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا
چو بشكنند خمارم چه خوش بود به خدا
كه جز تو هيچ ندارم چه خوش بود به خدا
به هيچ كس نگذارم چه خوش بود به خدا
كه روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا
رسد نسيم بهارم چه خوش بود به خدا
كه برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا
به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا
نه بدروم نه بكارم چه خوش بود به خدا سر حدي نخارم چه خوش بود به خدا
سر حدي نخارم چه خوش بود به خدا