دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 2322
نمايش فراداده

غزليات

  • اى دل به كجايى تو آگاه هيى يا نه در بزم چنان شاهى در نور چنان ماهى در دولت سلطانى گر ياوه شود جانى گر جان بدانديشت گويد بد شه پيشت يك دانه به يك بستان بيع است بده بستان شاهى نگرى خندان چون ماه و دو صد چندان شمس الحق تبريزى آن كو به تو بازآيد شمس الحق تبريزى آن كو به تو بازآيد
  • از سر تو برون كن هى سوداى گدايانه خط در دو جهان دركش چه جاى يكى خانه يك جان چه محل دارد در خدمت جانانه ده بر دهن او زن تا كم كند افسانه و آن گاه چو سرمستان مي گو كه زهى دانه بي ناز خوشاوندان بي زحمت بيگانه آن باز بود عرشى بر عرش كند لانه آن باز بود عرشى بر عرش كند لانه