دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 2471
نمايش فراداده

غزليات

جان به فداى عاشقان خوش هوسى است عاشقي

  • جان به فداى عاشقان خوش هوسى است عاشقى از مى عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم از سوى چرخ تا زمين سلسله اى است آتشين عشق مپرس چون بود عشق يكى جنون بود عشق پرست اى پسر عشق خوش است اى پسر راه تو چون فنا بود خصم تو را كجا بود جان مرا تو بنده كن عيش مرا تو زنده كن يك نفسى خموش كن در خمشى خروش كن بي دل و جان سخنورى شيوه گاو سامرى بي دل و جان سخنورى شيوه گاو سامرى
  • عشق پرست اى پسر باد هواست مابقى پاى بنه در آتشم چند از اين منافقى سلسله را بگير اگر در ره خود محققى سلسله را زبون بود نى به طريق احمقى رو كه به جان صادقان صاف و لطيف و صادقى طاقت تو كه را بود كتش تيز مطلقى مست كن و بيافرين بازنماى خالقى وقت سخن تو خامشى در خمشى تو ناطقى راست نباشد اى پسر راست برو كه حاذقى راست نباشد اى پسر راست برو كه حاذقى