دیوان شمس

441. بنماى رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
442. بر عاشقان فريضه بود جست و جوى دوست
443. از دل به دل برادر گويند روزنيست
444. ساقى بيار باده كه ايام بس خوشست
445. اين طرفه آتشى كه دمى برقرار نيست
446. گر چپ و راست طعنه و تشنيع بيهده ست
447. اى گل تو را اگر چه رخسار نازكست
448. امروز روز نوبت ديدار دلبرست
449. جانا جمال روح بسى خوب و بافرست
450. از بامداد روى تو ديدن حيات ماست
451. پنهان مشو كه روى تو بر ما مباركست
452. ساقى و سردهى ز لب يارم آرزوست
453. بد دوش بي تو تيره شب و روشنى نداشت
454. جان سوى جسم آمد و تن سوى جان نرفت
455. آن روح را كه عشق حقيقى شعار نيست
456. ما را كنار گير تو را خود كنار نيست
457. اى چنگ پرده هاى سپاهانم آرزوست
458. امروز چرخ را ز مه ما تحيريست
459. اى مرده اى كه در تو ز جان هيچ بوى نيست
460. عاشق آن قند تو جان شكرخاى ماست