421. ساقيا اين مى از انگور كدامين پشته ست
422. اى كه رويت چو گل و زلف تو چون شمشادست
423. مگر اين دم سر آن زلف پريشان شده است
424. دلبرى و بي دلى اسرار ماست
425. عاشقان را جست و جو از خويش نيست
426. غير عشقت راه بين جستيم نيست
427. در دل و جان خانه كردى عاقبت
428. اين چنين پابند جان ميدان كيست
429. عاشقى و بي وفايى كار ماست
430. گم شدن در گم شدن دين منست
431. عشوه دشمن بخوردى عاقبت
432. اين چنين پابند جان ميدان كيست
433. اندر اين جمع شررها ز كجاست
434. هم به بر اين بت زيبا خوشكست
435. هر كى بالاست مر او را چه غمست
436. گفتا كه كيست بر در گفتم كمين غلامت
437. هر جور كز تو آيد بر خود نهم غرامت
438. هر دم سلام آرد كاين نامه از فلانست
439. بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت
440. امروز شهر ما را صد رونق ست و جانست