گفتا كه كيست بر در گفتم كمين غلامت گفتا كه چند رانى گفتم كه تا بخوانى دعوى عشق كردم سوگندها بخوردم گفتا براى دعوى قاضى گواه خواهد گفتا گواه جرحست تردامنست چشمت گفتا كه بود همره گفتم خيالت اى شه گفتا چه عزم دارى گفتم وفا و يارى گفتا كجاست خوشتر گفتم كه قصر قيصر گفتا چراست خالى گفتم ز بيم رهزن گفتا كجاست ايمن گفتم كه زهد و تقوا گفتا كجاست آفت گفتم به كوى عشقتخامش كه گر بگويم من نكته هاى او را خامش كه گر بگويم من نكته هاى او را
گفتا چه كار دارى گفتم مها سلامت گفتا كه چند جوشى گفتم كه تا قيامت كز عشق ياوه كردم من ملكت و شهامت گفتم گواه اشكم زردى رخ علامت گفتم به فر عدلت عدلند و بي غرامت گفتا كه خواندت اين جا گفتم كه بوى جانت گفتا ز من چه خواهى گفتم كه لطف عامت گفتا چه ديدى آن جا گفتم كه صد كرامت گفتا كه كيست رهزن گفتم كه اين ملامت گفتا كه زهد چه بود گفتم ره سلامت گفتا كه چونى آن جا گفتم در استقامتاز خويشتن برآيى نى در بود نه بامت از خويشتن برآيى نى در بود نه بامت