دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3440
نمايش فراداده
ترجيعات
هجدهم
-
گفت چو من شوم روي، تو به يقين فنا شوى
هست مرا بهر زمان، لطف و كرم جهان جهان
از چه رسيد آب را آينه گي؟ ز صافيى
كم بود اين يگانگي، ليك به راه بندگى
هست طبيب حاذقى هر طرفى و سابقى
بهر مال گفتم اين بهر نشاط هر حزين
شرح كه بي زبان بود، بي ضرر و زيان بود اى تو به فكرت ردى خون حبيب ريخته
اى تو به فكرت ردى خون حبيب ريخته
-
اين نبود كه با كسي، گنجم من به خرگهى
ليك بكوش و صبر كن، صاف شوى و آنگهى
از فرح صفا زند، آن گل سرخ قهقهى
صاحب نان و جامگي، هر طرفي ست اسپهى
نادره عيسيى كه او ديده دهد با كمهى
ليك نيم مشبهى غره ى هر مشبهى
هم تو بگو شهنشها، فايده ى موجهى نيك نگر كه او توي، اى تو ز خود گريخته
نيك نگر كه او توي، اى تو ز خود گريخته