دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3470
نمايش فراداده

ترجيعات

سي ام

  • چو تو آيي، بناميزد، دوى از پيش برخيزد تو ما باشى مها ما تو، ندانم كه منم يا تو وفادارست ميعادت، توقف نيست در دادت به ترجيع سوم يارا، مشرف كن دل ما را سلام عليك اى دهقان، در آن انبان چها داري؟ زهى سلطان زيبا خد، كه هركه روى تو بيند مرا گويي چه مي گويي؟ حدي لطف و خوش خويى ايا ساقى قدوسي، گهى آيى به جاسوسى گهى دامن براندازي، كه بر تردامنان سازى سلام عليك هر ساعت، بر آن قد و بر آن قامت سلام عليك مشتاقان بر آن سلطان، بر آن خاقان چه شاهست آن، چه شاهست آن؟ كه شادى سپاهست آن تو مهمانان نو را بين، برو ديگى بنه زرين وگر نبود اين و آن، برو خود را بكن قربان خمش باش و فسون كم خوان، ندارى لذت مستان رسيدم در بياباني، كزو رويند هستيها رسيدم در بياباني، كزو رويند هستيها
  • تصرفها فرو ريزد به مستى و به شيدايى شكر هم تو، شكر خا تو، بخا، كه خوش همى خايى عطا و بخشش شادت، نه نسيه ست و نه فردايى بگردان جام صهبا را، يكى كن جمله دلها را چنين تنها چه مي گردي؟ درين صحرا چه مي كاري؟ اگر كوه احد باشد، بپرد از سبكسارى دل مهمان خود جويي، سر مستان خود خارى گهى رنجور را پرسي، گهى انگور افشارى گهى زينها بپردازي، كى داند در چه بازاري؟ بر آن ديدار چون ماهت، بر آن يغماى هشيارى سلام عليك بي پايان، بر آن كرسى جبارى چه ماهست آن؟ چه ماهست آن؟ برين ايوان زنگارى بپز گر پرورى داري، وگر خرگوش كهسارى وگر قربان نگردى تو، يقين مي دان كه مردارى چرايى بي نمك اى جان، نه همسايه ى نمكساري؟ فرو بارد جزين مستى از آن اطراف مستيها فرو بارد جزين مستى از آن اطراف مستيها