دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 3600
نمايش فراداده
رباعيات
قسمت نهم
-
گفتم چشمم گفت كه جيحون كنمش
گفتم كه تنم گفت در اين روزى چند
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
الجوهر فقر و سوى الفقر عرض
العالم كله خداع و غرور
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
امروز سماعست و سماعست و سماع
اين عشق مطاعست و مطاعست و مطاع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
عشقست زهر چه آن نشايد مانع
دانى كه حروف عشق را معنى چيست
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
عاشق گردد بگرد اطلال و ربوع
بر نان تند اين و آن ديگر بر لب آب
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
مهمان توايم ما و مهمان سماع
هم بحر حلاوتى و هم كان سماع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
هر روز بيايد آن سپهدار سماع
هم طوطى و عندليب در كار سماع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
اى بنده ى سردى به زمستان چون زاغ
درياب كه اين دم اگرت فوت شود
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
بلبل آمد به باغ و رستيم ز زاغ
چون سوسن و گل ز خويش بيرون آئيم
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
ليكن چو فرو شود كسى را خورشيد
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
-
گفتم كه دلم گفت كه پر خون كنمش
رسوا كنم وز شهر بيرون كنمش
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
الفقر شفاء و سوى الفقر مرض
والفقر من العالم كنزو غرض
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
نورست شعاعست و شعاعست و شعاع
از عقل وداعست و وداعست و وداع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
گر عشق نبودي ننمودى صانع
عين عابد و شين شاكر و قافست قانع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
زاهد گردد بگرد تسبيح و ركوع
كانرا عطش آمده است و اين را غم جوع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
اى جان معاشران و سلطان سماع
آراسته باد از تو ميدان سماع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
چون باد صبا بسوى گلزار سماع
هم گردد هر درخت پربار سماع
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
محروم ز بلبل و گلستان ز باغ
بسيار طلب كنى به صد چشم و چراغ
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
آئيم به باغ با تو اى چشم و چراغ
چون آب روان رويم از باغ به باغ
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
ننهم به خدا ز مهر كس بر دل داغ
در پيش نهد بجاى خورشيد چراغ
گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ