دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 570
نمايش فراداده

غزليات

  • بهار آمد بهار آمد بهار مشكبار آمد صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد صفا آمد صفا آمد كه سنگ و ريگ روشن شد حبيب آمد حبيب آمد به دلدارى مشتاقان سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد كسى آمد كسى آمد كه ناكس زو كسى گردد دلى آمد دلى آمد كه دل ها را بخنداند كفى آمد كفى آمد كه دريا در از او يابد كجا آمد كجا آمد كز اين جا خود نرفتست او ببندم چشم و گويم شد گشايم گويم او آمد كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آيد كنون ناطق خمش گردد كنون خامش به نطق آيد
  • نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد خرامان ساقى مه رو به ايار عقار آمد شفا آمد شفا آمد شفاى هر نزار آمد طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد شقايق ها و ريحان ها و لاله خوش عذار آمد مهى آمد مهى آمد كه دفع هر غبار آمد ميى آمد ميى آمد كه دفع هر خمار آمد شهى آمد شهى آمد كه جان هر ديار آمد وليكن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد و او در خواب و بيدارى قرين و يار غار آمد رها كن حرف بشمرده كه حرف بي شمار آمد رها كن حرف بشمرده كه حرف بي شمار آمد