دیوان شمس

مولانا جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 3704/ 642
نمايش فراداده

غزليات

  • در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن بس چشمه حيوان كه از آن حسن بجوشيد مه با سپر و تيغ شبى حمله او ديد ما بنده آن شب كه به لشكرگه وصلش خونى بك هجران به هزيمت علم انداخت گفتند ز شمس الحق تبريز چه ديديت گفتند ز شمس الحق تبريز چه ديديت
  • كز بخت يكى ماه رخى خوب درافتاد تا قصه خوبان كه بنامند برافتاد بس باده كز آن نادره در چشم و سر افتاد بفكند سپر را سبك و بر سپر افتاد در غارت شكر همه ما را حشر افتاد بر لشكر هجران دل ما را ظفر افتاد گفتيم كز آن نور به ما اين نظر افتاد گفتيم كز آن نور به ما اين نظر افتاد