1. بر وزان مفاد كان تامه مثل شك در وقوع زلزله كه قيد وجوب نماز آيات است.
2. بر وزان مفاد كان ناقصه بالنسبة به عنوان موضوع مثل كون هذا المايع خمرا.
3. بر وزان كان ناقصه بالنسبة به عنوان متعلق مثل كون هذا الكلام كذبا.
مشهور به عدم جريان برائت قائل است; چون مفاد برخى ادله برائت، توسعه و نفى ضيق از ناحيه عقاب است و لسان «رفع مالا يعلمون » هم براى اثبات ترخيص در ترك مثمر نيست. استدلال به آن ادله براى نفى رجحان احتياط هم با وجودِ رجحان هميشگى احتياط واضح البطلان است.
1. بدوى: مجراى قاعده شرعى دوم (برائت شرعى).
2. اجمالى: مجراى قاعده تنجز علم اجمالى.
علم به جامع با شكوكى بعدد اطراف علم و وجود احتمال هاى انطباق جامع بر اطراف به تعداد اطراف.
1. واجب واقعى; پس موافقت قطعى واجب است.
2. وجوب متعلق به جامع; پس مخالفت قطعى حرام است.
3. هر دو وجوب; پس موافقت قطعى واجب است.
1. نماز ظهر مثلاً به عنوان مصداق واقعى جامع منجز است.
2. وجوب متعلق به جامع بين ظهر و جمعه منجز است كه با اتيان يكى جامع محقق شده و واجب اتيان شده.
3. ظهر و جمعه هر دو واجب اند و بدون اتيان هر دو اشتغال ذمه باقيست.
1. دليل نظر اول: علم مرآت خارج است و ما بازاء خارجى همان مصداق واقعى واجب است پس علم جز آن مصداق واقعى را منجز نمى كند.
2. دليل نظر دوم: علم اجمالى به جامع تعلق گرفته پس جز آنرا نمى تواند تنجيز كند (و هو الصحيح).
3. دليل نظر سوم: نسبت علمِ به جامع، به دو طرف مساوى است پس نمى تواند جامع فقط بر يكى دون ديگرى منطبق شود.