بسم الله الرحمن الرحيم
كتاب نهج البلاغه كه گزيده اى از سخنان اميرالمومنين عليه السلام مى باشد يكى از آثار ارزشمند و گرانبهاى فرهنگ و معارف اسلامى است كه از عصر تاليف آن تاكنون مورد توجه و استفاده اهل علم و ادب و رجال دولت و سياست بوده است.
خطبا و اهل سخن در هنگام ايراد خطابه همواره از كلمات آن حضرت استفاده كرده و فصيحان و بليغان مشهور و اديبان و شاعران و نويسندگان و منشيان در طول تاريخ نهج البلاغه را براى خود سرمشق قرار داده اند و از روش آن اقتباس نموده اند.
گروهى از علماى اسلام نهج البلاغه را از نظر ادبى فصاحت بلاغت، استعارات و كنايات مورد بحث قرار داده و دقائق و رقائق لفظى و تركيب جملات و كلمات و پيوستگى الفاظ آن را شرح و بسط داده و امتياز سخنان على عليه السلام را روشن كرده اند.
دسته اى كتاب مقدس نهج البلاغه را از لحاظ كلامى و فلسفى و عقائد اسلامى مور نظر و دقت قرار داده و خطابه ها و كلمات امير المومنين سلام الله عليه را كه در توحيد و صفات براى تعالى و عدل و معاد و نبوت و امامت وارد شده شرح و تفسير نموده اند. جماعتى نيز از جهت تاريخى مندرجات كتاب نهج البلاغه را در نظر گرفته و از سيره نبى اكرم صلى الله عليه و اله و اختلاف امت اسلامى در مورد امامت و خلافت، و حوادث بعد از رحلت حضرت رسول و خلفاء تا شهادت على عليه السلام را مورد عنايت قرار داده و در اين باره سخن گفته اند.
عده اى كتاب نهج البلاغه را از جهت سياست مدن و تنظيم امور كشورى و لشكرى و فنون و رموز جنگ، و اصلاح امور رعيت و دولت و رفع ظلم و ستم و دفع دشمنان و معاندان و بسط عدل و داد و احسان و اكرام به جامعه مورد توجه قرار داده اند.
برخى نيز جنبه هاى معنوى و عرفانى، زهد و پارسائى، عبادت و پرهيزكارى ورع و تقوى، ترك لذات دنيا و دورى از گرايش هاى مادى، تشويق جامعه بطرف حق و عدالت و حقيقت و فضيلت و ترك هوى و خودپرستى كه در نهج البلاغه به تفصيل از آن ها سخن گفته شده بحث كرده اند.
بطور كلى هركس فرا خور استعداد و فهم خود اين كتاب مقدس را مطالعه كرده و در آن به تحقيق پرداخته است و از سخنان گهربار مولاى متقيان و رهبر عارفان و سرور آزادگان اميرالمومنين سلام الله عليه استفاده نموده و از اين درياى خروشان سود برده اند.
بعد از اينكه سيد رضى رضوان الله عليه كتاب نهج البلاغه را تاليف كرد نخست آن را براى شاگردان خود قرائت نمود، در آن روزها رسم چنين بود كه هر گاه نويسنده اى كتابى را تاليف مى كرد نخست آن را براى شاگردان خود مى خواند، و شاگردان پس از اينكه تمام كتاب را بر استاد قرائت مى كردند، استاد آن را امضاء مى كرد.
در آن ايام معمول چنان بود كه استاد و مولف كتاب خود را به شاگردان املاء كرده و بعد اجازه نقل آن را به شاگردان خود مى داد، و هر كتاب كه اجاره مولف را نداشت براى آن ارزش و اعتبارى قائل نبودند، زيرا معلوم نبود كه كتاب مورد نظر از تاليفات مورد اعتماد باشد.
كتاب مبارك نهج البلاغه از همان عصر تاليف يعنى اوائل قرن پنجم مورد توجه و انظار اهل علم و ادب قرار گرفت، و نسخه هاى زيادى از آن برداشته و به اطراف، و اكناف كشور پهناور اسلامى فرستاده شد و به سرعت جاى خود را در محافل اهل فضل و ادب باز كرد.
يكى از مناطقى كه در آن جا نهج البلاغه مورد توجه و عنايت قرار گرفت، منقطه خراسان بود، در قرن پنجم هجرى شهرهاى خراسان بزرگ از دامغان در غرب تا فرغانه در شرق مركز علم، ادب، فرهنگ و هنر بودند، مدارس و مراكز علمى و تحقيقى در آن جا تاسيس شده و جويندگان دانش و فضيلت در آن مراكز به تحقيق و تتبع اشتغال داشتند.
كسانيكه با كتب رجال علم و ادب و تذكره هاى عالمان و شاعران سر و كار دارند، و با كتابهائى مانند يتيمه الدهر، و دميه القصر،و خريده آشنا مى باشند توجه دارند كه در آن تاريخ خراسان مركز شاعران و نويسندگانى بود كه به عربى شعر مى گفتند و يا كتاب هاى ادبى مى نوشتند كه در اين مختصر جاى گفتگو ازان ها نمى باشد.
براى همين جهت نهج البلاغه كه از نظر ادبى و فصاحت و بلاغت مورد توجه ادبيان دانشمند و سخن شناس قرار گرفته بود، با سرعت به مراكز علمى و ادبى خراسان رسيد، و علماى ادب و كلام بزودى بطرف آن جلب شدند و به شرح و تفسير آن پرداختند.
كتاب مقدس نهج البلاغه در نيشابور كه در آن زمان بزرگترين مركز علمى و ادبى در شرق ايران زمين بود توسط اهل ادب مورد بحث و تفسير قرار گرفت، و بعد از آن در خوارزم، بيهق، نساء، سرخس، صغانيان و هرات مورد توجه واقع شد و ما اينك نام تعدادى از آن ها را در اين جا ذكر مى كنيم.
بطوريكه از تذكرها معلوم مى گردد نخستين كسيكه نهج البلاغه را به خراسان آورده و از اين كتاب ترويج كرده و استنساخ نموده و مورد بحث قرار داده يعقوب بن احمد نيشابورى بوده است، او كتاب نهج البلاغه را به مردم معرفى كرد، و چون خودش از اهل ادب بود، آن را براى اديبان قرائت مى كرده است.
يعقوب بن احمد در نيشابور مجلس درس داشته و شاعرى توانا بوده است يا قوت حموى در معجم الادباء در حالات على بن احمد فنجكردى نيشابورى گويد: او در نزد يعقوب بن احمد كه از اديبان بود علم لغت و ادب آموخت تا آن گاه كه در علم و ادب مقام بلندى يافت.
از اين عبارات ياقوت به روشنى معلوم مى گردد كه يعقوب بن احمد، حوزه درس داشته و ادبيات تدريس مى كرده است و بزرگانى مانند فنجكردى در نزد وى تلمذ مى كرده اند، و از اين جا موقعيت او در شهر نيشابور قرن پنجم معلوم مى شود و شخصيت بارز او در علم و ادب روشن مى گردد.
يعقوب ظاهرا نخستين شاعر و اديبى هست كه نهج البلاغه را به عالم شعر و ادبيات كشانيده و چند بيت درباره اين كتاب سروده، و ابيات او در آخر نسخه هاى خطى نهج البلاغه كه در قرن پنجم و ششم تحرير شده اند ذكر گرديده و ياد كارى از عهد كهن مى باشند و نام شاعر را جاودان كرده اند.
در صفحه آخر نسخه سال 496 متعلق به آقاى فخر الدين نصيرى كه توسط كتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران بصورت افست چاپ شده، اشعارى از ابو يوسف يعقوب بن احمد نيشابورى آمده است و ما اينك آن ابيات را در اين جا نقل مى كنيم:
از اين ابيات معلوم مى شود كه در قرن پنجم گروهى بوده اند كه تعصب ديدگان آنها را كور كرده و از روى عنا با مندرجات نهج البلاغه مخالفت مى كرده اند، و چون پاره اى از مطالب اين كتاب با عقائيد آنها مخالفت مى كرده از اين جهت با اين كتاب به مبارزه و مقابله پرداختند.
يعقوب بن احمد گويد: اى كسيكه از اين كتاب روى برگردانده اى و با پيروى زا هواى نفس مى خواهى خود را رستگار كنى، از اين فكر و انديشه در گذر و با مطالب اين كتاب مخالفت نداشته باش و بدان كه يخر و سعادت در متابعت از نهج البلاغه مى باشد.
به خداوند سوگند آن هائيكه ارتباط خود را با نهج البلاغه قطع كرده اند و خواندن اين كتاب را ترك گفته اند، كور دلانى هستند كه آفتاب حقيقت را در نمى يابند، و آنان خود را از مواعظ شافيه نهج البلاغه كه همه اش رشد و هدايت و راهنماى خير و سعادت مى باشند دور كرده اند.
او مى گويد: عبارات و كلمات نهج البلاغه مانند گوهرهاى گرانبهائى هستند كه در يكرشته قرار گرفته اند و خداوند بر كسيكه اين رشته ها را بنظم آورده و اين سخنان گهربار را كنار هم قرار داده رحمت بفرستد، آرى اگر انصاف بدهى ميدانى كه فقط افراد عنود و حسود در اين جا حائل هستند و نمى گذارند از اين سخنان استفاده شود.
دومين شخصى كه در خراسان به تبليغ و ترويج نهج البلاغه مشغول شد و آن را بصورت درسى درآورد و در مجالس و محافل علمى آن را قرائت مى كرد حسن بن يعقوب فرزند همان يعقوب بن احمد نيشابورى بود كه شرح مختصرى زا پدرش ذكر شد.
اين حسن نهج البلاغه را از پدرش استماع كرده وبراى شاگردانش در مجالس حديث نقل مى كرد و اجازه روايت آن را به شاگردان مى داد، على بن زيد بيهقى در كتاب معارج نهج البلاغه، درباره حسن بن يعقوب نيشابورى گويد:
پدرم نهج البلاغه را از حسن بن يعقوب فرا گرفت و اجازه نقل آن را دريافت كرد، و من هم از پدرم روايت مى كنم، و نهج البلاغه را نزد پدرم خواندم، حسن بن يعقوب نيز مانند پدرش چند بيت درباره نهج البلاغه گفته كه ذيلا آن ها را نقل مى كنيم:
نگارنده گويد: از اين پدر و پسر كه در خراسان قرن پنجم و ششم به ترويج و تبليغ نهج البلاغه پرداختند و اين كتاب مقدس را به حوزه هاى علمى و تدريس و تحقيق آوردند، و از معاندان و حسودان نهراسيدند، هيچ ترجمه و شرح حالى در تذكره ها و كتب رجال نيامده است.
تنها ماخذى كه از آن ها در دست مى باشد شرح نهج البلاغه على بن زيد ابوالحسن بيهقى مى باشد، كه شارح از آن دو نفر به عنوان شيخ خود ياد مى كند، و شيخ آغا بزرگ طهرانى رضوان الله عليه نيز در طبقات اعلام شيعه قرن پنجم و ششم گفته على بن زيد را نقل مى كند و معلوم است كه در جائى ديگر ذكرى از آن ها نيست، البته ياقوت در معجم الادباء از يعقوب بن احمد بطور اختصار نام برده است.
او از بزرگان عصر خود بود و در نيشابور اقامت داشت، فنجگردى شاعرى توانا و ادبيبى عالى مقام بود، ياقوت حموى در معجم الادباء شرح حال او را آورد، و گويد: وى يكى از نوارد زمان و اديبان بزرگ عصر خود بود، و در نظم و نثر از مشاهير زمان بشمار مى رفت.
على بن احمد را شيخ الافاضل مى گفتند، و ميدانى در خطبه كتاب سامى او را مى ستايد، حموى گويد: فنجگردى در سال 513 در حاليكه هشتاد سال از عمرش مى گذشت وفات نمود، بيهقى او را ستوده و در كتاب و شاح الدميه وى را يكى از نوادر زمان و شگفتيهاى عصرش ياد كرده است. عبدالغافر فارسى در سياق گويد: على بن احمد فنجگردى اديب در نظم و نثر بود كه بسيار روان و شيوا مى نوشت و مى سرود، او علم لغت را نزد يعقوب بن احمد خواند و در آن علم ماهر گرديد، او در پايان عمر بيمار شد بطوريكه نمى توانست حركت كند تا آن گاه كه در ماه رمضان 513 درگذشت.
مرحوم شيخ عباسى قمى در كنى و القاب او را ذكر مى كند و گويد: شيخ ابوالحسن على بن احمد نيشابورى اديب فاضل در سال 512 در گذشت، او اشعار اميرالمومنين عليه السلام را جمع كرد، و در ابن شهر آشوب در مناقب خود اين دو بيت را از وى نقل مى كند:
على بن احمد اشعارى درباره نهج البلاغه گفته كه در آخر نسخه سال 496 متعلق به آقاى فخر الدين نصيرى آمده است، او گويد: