هفت چيز در طواف معتبر وواجب است : اول : آنـكـه از حـجـر الاسود شروع شود, واحوط واولى اين است كه تمام بدن خود را بر تمام حجر الاسـود بگذراند,وبراى اين احتياط اين مقدار كفايت مى كند كه قبل ازحجر الاسود ايستاده ونيت نـمـايـد كـه : طواف را از جايى كه محاذات واقعى محقق مى شود بجا مى آورم , وزياده بر آن از باب مقدمه علميه باشد, يعنى انسان وقتى از جلوترشروع كرد علم پيدا مى كند كه اولين جزء طوافش با اولين جزء حجر محاذى وبرابر شده است .
دوم : آنـكه هر شوط ودورى به حجرالاسود ختم شود,ودر شوط آخر احتياطا قدرى ار حجر بگذرد وزيادى رامقدمه علميه محسوب دارد.
سوم : آنكه كعبه (خانه خدا) را در جميع احوال طواف طرف چپ خود قرار دهد, وچنانچه كعبه به جهت بوسيدن اركان يا به جهت ازدحام , رو به رو يا پشت سر ياطرف راست قرار گرفت , آن مقدار از طـواف شمرده نمى شود, وظاهر اين است كه ميزان در قرار دادن كعبه طرف چپ , صدق عرفى است , همچنان كه از طواف پيغمبر اكرم (ص ) برمى آيد كه سواره طواف مى نمودند,وبهتر اين است كـه دقـت شـود بـخـصـوص در دو دهـانـه حجراسماعيل ودر نبشهاى خانه خدا كه در اين جاها بايدمواظب بود كه به چپ يا راست منحرف نگردد.
چـهـارم : آنكه حجر اسماعيل را داخل مطاف قرار دهد, به اين معنى كه دور حجر اسماعيل بگردد وداخل حجرنرود.
پنجم : آنكه طواف كننده از بيرون دور خانه خدا دور بزندنه درون خانه خدا, ودور تا دور خانه خدا به طور شيب بنايى شده كه به آن شادروان مى گويند كه نبايستى طواف كننده روى آن راه برود.
شـشـم : آنـكه هفت دور متوالى وپى در پى دور خانه خدابچرخد وكمتر از هفت دور كافى نيست , وعمدا زيادتر ازهفت دور هم طواف را باطل مى كند, چنانكه خواهدآمد.
مشهور بين فقها اين است كه طواف بايدبين مقام ابراهيم (ع ) وخانه خدا باشد, يعنى از هر طرف اين مسافت در نظر گرفته شود, ومسافت آن بيست وشش ذراع ونيم تقدير شده است , ونـظر به اينكه حجر اسماعيل داخل مطاف است وخود بيست ذراع است , پس در طرف آن بيش از شـش ذراع ونـيـم نبايد دور شد, ولكن ظاهر اين است كه در موارد ازدحام طواف در دورتر از اين مسافت بيست وشش ذراع ونيم نيز كافى باشد.
هرگاه طواف كننده از مطاف بيرون رفته ووارد كعبه شود, طوافش باطل واعاده آن لازم است ,وبهتر اين است كه طواف خود را تمام نموده سپس اعاده نمايد, اگر بيرون رفتنش پس از تجاوز نصف طواف بوده .
چنانچه هنگام طواف روى شادروان رفت ,آن مقدار از طواف كه روى شادروان بوده بـاطـل است ,واحتياط اين است كه آن مقدار را تدارك نموده وطواف خود را تمام سپس طواف را اعـاده نـمـايد, واحتياط اين است كه هنگام طواف دست خود را از طرف شادروان به ديوار كعبه يا اركان آن دراز ننمايد گرچه جواز آن بعيدنيست .
هرگاه طواف كننده در حجر اسماعيل برود, شوطى كه رفتن در حجر در او بوده , باطل ولازم است اعاده شود, وبهتر اين است كه طواف را تمام نموده وسپس اعاده نمايد, ودر حكم رفـتـن در حجر است بالارفتن بر ديوار حجر بنابر احتياط, بلكه احوط اين است كه در حال طواف دست بر ديوار حجر هم نگذارد گرچه اظهر جواز آن است .
هرگاه طواف كننده پيش ار تجاوز از نصف طواف بدون عذر از مطاف خارج شود, اگر موالات عرفيه از او فوت شود طوافش باطل واعاده اش لازم است ,وچنانچه موالات فوت نشود يا خروجش بعد از تجاوزنصف باشد احتياط اين است كه آن طواف را تمام نموده سپس اعاده كند.
چنانچه در اثناى طواف حدثى از او سربزند, جايز است بيرون رفته وتطهير نموده وبرگشته وطواف خود را تمام نمايد, همچنان كه گذشت ,وهمچنين است بيرون رفتن براى ازاله نـجـاست از بدن يالباس , واگر زنى در اثناى طواف حيض شود, واجب است طواف را قطع نموده وفورا از مسجد بيرون برود. وحكم چنين افراد در شرايط طواف بيان شد.
هرگاه طواف كننده به علت سردرد يادل درد ومانند آن ناچار طواف خود را قطع نـمـوده وازمـطاف بيرون رود, چنانچه قبل از تمامى شوط چهارم باشد طوافش باطل واعاده اش لازم است , وچنانچه بعد ازآن بوده احتياط اين است كه براى باقيمانده نايب گرفته وشخصا بعد از زوال عذر احتياطا باقيمانده را بجا آورده وطواف را اعاده نمايد.
طواف كننده مى تواند جهت عيادت مريض يا رفع حاجت خود يا حاجت برادر دينى خـود از مـطاف بيرون برود, ولى اگر طوافش واجب باشد ومقدار يك يادو شوط بجا آورده باشد, لازم است طواف را اعاده نمايد, وچنانچه بيرون رفتنش بعد از شوط سوم بوده احتياط اين است كه يك طواف كامل به قصد اعم از تمام يا اتمام بجا آورد.
نـشـسـتـن در اثناى طواف جهت استراحت ورفع خستگى جايز است , ولى بايد به انـدازه اى نباشد كه موالات عرفيه از بين برود, كه در اين صورت طوافش باطل شده ولازم است از ابتدا دوباره انجام دهد.
هرگاه عمدا مقدارى از طواف را كم كندوموالات فوت شود, طوافش باطل خواهد بود, وچنانچه موالات فوت نشود, تا از مطاف بيرون نرفته مى تواندكمبود را بجا آورد. وحكم بيرون رفتن عمدى از مطاف قبلا ذكر گرديد.
هرگاه مقدارى از طواف را سهوا كم كند,اگر پيش ار فوت موالات يادش آمد واز مـطـاف بيرون نرفته باشد, كمبود را بجا آورده وطوافش صحيح خواهدبود, وچنانچه پس از فوت مـوالات يا بيرون رفتن ازمطاف يادش بيايد ومقدار فراموش شده يك شوط باشد,يك شوط را بجا آورده وطوافش صحيح است , وچنانچه شخصا نتواند كمبود را انجام دهد, هرچند به جهت اين باشد كـه پـس از بـازگـشـت بـه وطن يادش بيايد, بايد ديگرى را نايب بگيرد كه آن شوط را بجا آورد, وچنانچه مقدارفراموش شده بيش از يك وكمتر از چهار شوط باشد,بنابر احتياط بايستى برگشته وكمبود را شخصا بجا آورد,وپس از بجا آوردن كمبود, طواف را اعاده نمايد,وهمچنين اگر مقدار فراموش شده چهار يا بيش از چهارباشد, احوط اتمام سپس اعاده است .
زيادى در طواف پنج صورت دارد: اول : آنـكـه طواف كننده مقدار زيادى را به قصد جزئيت طوافى كه مشغول است يا طواف ديگرى بجا نياورده باشد, كه دراين صورت طوافش به اين زيادى باطل نخواهد شد.
دوم : آنـكه هنگام شروع به طواف يا در اثنا چنين قصد كندكه زيادى , جزء طوافش باشد, يعنى بنا داشته باشد كه طواف را هشت شوط يا بيشتر انجام دهد, در اين صورت طوافش جزما باطل ولازم است اعاده نمايد.
سوم : آنكه زيادى را پس از فراغت از طواف به قصدجزئيت آن بجا آورد, كه در اين صورت نيز اظهر بطلان طواف است .
چـهـارم : آنكه زيادى را به قصد جزئيت طواف ديگر بجاآورد, وطواف دوم را تمام كند, كه در اين صـورت گـرچـه در طواف زيادى نداشته ولى احوط بلكه اظهر بطلان طواف اول است , به جهت آنكه دو طواف واجب را پشت سر هم انجام داده است .
پـنـجـم : آنـكه قصد جزئيت زيادى را براى طواف ديگربنمايد, واتفاقا نتواند طواف ديگر را به آخر بـرسـاند, دراين صورت نه زيادى هست ونه قران , ولى گاهى طواف در اين صورت به جهت عدم تـحقق قصد قربت باطل مى شود, وآن در صورتى است كه مكلف هنگام شروع به طواف يا در اثناى آن بـا ايـنـكـه مـى دانـد قـران حـرام ومبطل طواف است آن را قصد نمايد, كه قصد قربت با قصد حرام جمع نمى شود, هرچند از باب اتفاق آن حرام انجام نشودكه قران بين دو طواف باشد.
هـرگاه طواف خود را از روى سهو بيش ازهفت شوط انجام دهد, چنانچه زيادى كمتر از يك شوطباشد, آن را قطع نمايد وطوافش صحيح است , وچنانچه زيادى يك شوط يا بيشتر باشد, احتياط اين است كه باقى آن را تا يك طواف كامل شود به قصد قربت مطلقه تمام نمايد.
هرگاه بعد از تمامى طواف وتجاوز ازمحل , شك نمايد كه : آيا طوافم هفت شوط يا كـمـتـر يابيشتر بوده , اعتنا به شك ننمايد, مانند كسى كه بعد ازشروع به نماز طواف چنين شكى بكند.
هرگاه يقين داشته باشد كه هفت شوط بجاآورده وشك كند كه زيادتر بوده يانه , مـثـلا احـتمال بدهد كه شوط آخرى هشتم بوده , به شك خود اعتنا ننمايدوطوافش صحيح است , مـگـر در صـورتى كه شكش قبل ازتمامى شوط آخرى باشد, كه در اين صورت ظاهر اين است كه طوافش باطل است , واحتياط اين است كه به قصد رجا تمامش نموده واعاده طواف كند.
هـرگاه بين شش وهفت يا پنج وشش وهمچنين عددهاى قبل شك كند, حكم به بـطـلان طـواف مـى شود, وهمچنين اگر شك كند كه آيا شش شوط بجاآورده يا هشت شوط كه نـدانـد شـوط آخـر شـشم است ياهشتم , كه در اين صورت نيز طوافش باطل خواهد بود.وظن به اشواط مادامى كه به حد اطمينان نرسد اعتبارى نداشته ومحكوم به حكم شك است .
چنانچه بين شش وهفت شك نموده وازروى نادانى بنا را بر شش گذاشته وطواف را تـمـام كـند,لازم است طواف را از سر بگيرد, وچنانچه بر نادانى خودباقى ماند تا وقتى كه تدارك ممكن نباشد بعيد نيست طوافش صحيح باشد.
طواف كننده مى تواند در حفظ شماره شوطها بر رفيق وهمراه خود اعتماد كند, در صـورتـى كـه رفيق وهمراهش يقين داشته باشد, مثلا در صورت شك اگر رفيق انسان بگويد اين شوط پنجم است , مى شود برگفته او اعتماد نموده ودو شوط ديگر بجا آورد.
هرگاه در طواف مستحبى شك نمايد, بنا رابر كمتر بگذارد وطوافش صحيح است .
هـرگاه از روى عمد وعلم به حكم يا جهل به آن طواف عمره تمتع را ترك نموده ونـتـواند پيش اروقوف به عرفات تداركش نمايد, عمره اش باطل بوده وواجب است حج را در سال بعد اعاده نمايد, ودر سابق گفته شد اظهر اين است كه احرامش نيز باطل مى شود,ولى احوط اين اسـت كـه عـدول بـه حـج افـراد نـمـوده وآن رابـه قـصـد اعـم از حج وعمره مفرده تمام نمايد, وچنانچه عمدا طواف حج را ترك نمايد وتداركش ممكن نباشدحجش باطل خواهد بود ولازم است در سـال بـعـد اعاده نمايد, واگر ترك طواف از جهت ندانستن حكم بوده , يك شتر كفاره نيز لازم خواهد شد.
هـرگـاه از روى فراموشى طواف ترك شود,بعد از يادآمدن تداركش واجب است , وچـنـانـچـه پس ارگذشتن وقتش به ياد آمد, قضاى آن بجا آورده شود وحج صحيح خواهد بود, واحتياط اين است كه بعد از قضاى طواف , سعى نيز بجا آورده شود, واگر وقتى يادش بيايدكه قضا نـمـودن آن ممكن نباشد, مثل اينكه پس از بازگشت به وطن يادش آمد, واجب است نايب بگيرد واحتياط اين است كه نايب از طواف , سعى را نيز بجا آورد.
اگـر طواف را فراموش نمود وبه وطن خودبازگشت وبا عيال خود نزديكى كرد وسـپـس يـادش آمد,در صورتى كه فراموش شده , طواف حج باشد, لازم است يك قربانى به منى , واگـر فـرامـوش شـده , طـواف عـمـره بـاشـد,لازم اسـت يـك قـربـانى به مكه بفرستد, در اين قربانى گوسفند كافى است .
هرگاه طواف را فراموش نموده وزمانى يادش آمد كه قضايش ممكن است , با همان احـرام اول قـضايش نمايد ونيازى به تجديد احرام نيست , بلى درصورتى كه از مكه خارج شد ويك ماه يا بيشتر بر آن گذشته باشد, لازم است براى دخول مكه احرام تازه ببندد, چنانكه گذشت .
آنچه بر طواف كننده حلال مى شود, برفراموش كننده طواف تا اينكه آن را شخصا يا نايبش قضاننموده , حلال نمى شود.
هرگاه جهت بيمارى يا شكستگى وامثال اينها شخصا نتواند طواف را بجا آورد, لازم اسـت به كمك ديگرى طواف را بجا آورد, هرچند به سوار شدن بر دوش او باشد, وچنانچه با كمك ديگرى نيز نتواند طواف كند,واجب است نايب بگيرد كه به جاى او طواف كند,وهمچنين در نماز طـواف كـه شـخـص بـايد خودش بجاآورد ودر صورت نتوانستن ديگرى را نايب بگيرد.وحكم زن حائض ونفساء (زائو) در شرايط طواف بيان شد.
واجـب سـوم از واجـبـات عمره تمتع , دو ركعت نماز طواف است كه همانند نماز صبح است , ولى مـكـلـف مـخـير است كه آن را بلند يا آهسته بخواند, واظهر اين است كه پشت مقام ابراهيم باشد, وواجـب اسـت كـه در نـزديـكـى مـقـام بـجـاآورده شـود, ودر صـورت عدم تمكن پشت مقام با مـراعـات نـزديـكى به مقام بنابر احتياط نماز را بجا آورد, واين حكم نماز طواف واجب است ونماز طواف مستحب در هرجاى مسجد باشد جايز است .
كسى كه از روى علم وعمد نماز طواف رابجا نياورد حجش باطل است , زيرا بدون اين نماز, سعى باطل خواهد بود.
نماز طواف بايستى بعد از طواف فورا بجاآورده شود بگونه اى كه در عرف نگويند بين طواف ونمازفاصله شده است .
هرگاه فراموش كرد نماز طواف را بخواندوسعى نمود وبعد از سعى يادش آمد كه نـمـاز طواف رانخوانده , فورا نماز طواف را بخواند, واعاده سعى واجب نيست اگرچه احوط است , وچـنـانچه در اثناى سعى يادش بيايد, سعى را قطع كرده ونماز طواف را در جاهايى كه گفته شد بـجـا آورد, سـپـس سعى را از جايى كه قطع كرده تمام نمايد. وچنانچه بعد از بيرون رفتن از مكه يـادش بـيايد كه نماز طواف را نخوانده بايستى به مكه برگشته ونماز را در جاهايى كه گفته شد بـجـا آورد, ودر صورتى كه نتواند به مكه برگردد هر جا كه يادش آمد بجا آورد, بلى اگر بتواند به حـرم برگردد احوط اين است كه برگشته ونماز را در حرم بجا آورد, وحكم كسى كه نماز طواف رابه جهت نادانى ترك كرده , حكم كسى است كه فراموشش كرده , وفرقى بين جاهل قاصر ومقصر در اينجانيست .
هرگاه نماز طواف را فراموش نمود وتا دم مردن يادش نيامد ومرد, بر وليش واجب است آن را قضانمايد.
هرگاه قرائت نمازگزار غلطى داشته باشد,در صورتى كه نتواند آن را درست كند اشـكـالـى در اكـتـفاى به آنچه مى تواند در نماز طواف وغير آن , نيست , وهمان اندازه كافى است , وچنانچه مى تواند آن را تصحيح ودرست كند, لازم است تصحيح نمايد, وچنانچه در اين كار اهمال وسـهـل انگارى كرد تا وقت تنگ شد, احوط اين است كه به اندازه اى كه مى تواند نماز طواف را بجا آوردوآن را به جماعت بخواند ونايب نيز بگيرد.
هرگاه نداند كه قرائتش درست نيست ودرنادانى خود معذور باشد, نمازش صحيح اسـت وحـاجـتـى به اعاده ندارد, حتى اگر بعد از نماز بفهمد كه قرائتش اشكال داشته , ولى اگر مـعذور نبوده , لازم است پس ازتصحيح , نماز را اعاده كند, وحكم كسى كه نماز طواف رافراموش كرده بر او جارى مى شود.
سعى واجب چهارم از واجبات عمره تمتع , سعى بين صفاومروه است , وخود يكى از اركان است كه اگر عـمدا ترك شود حج باطل خواهد بود, خواه علم به حكم داشته ياجاهل به حكم باشد. وقصد قربت در سعى معتبر است ,ولى ستر عورت وطهارت از حدث با خبث در آن معتبرنيست , وبهتر اين است كه طهارت رعايت شود.
سعى بايد بعد از طواف ونماز طواف بجاآورده شود, واگر پيش از طواف يا نماز آن بـجـا آورده شـود, لازم اسـت بعد از آنها اعاده شود. وحكم كسى كه طواف را فراموش كند وبعد از سعى يادش بيايد, پيشترگفته شد.
نيت در سعى معتبر است به اين معنى كه اگر در عمره است , به نيت عمره , واگر در حج است , به نيت حج , قربة الى اللّه بجا آورده شود.
رفت وآمد بين صفا ومروه را سعى گويند (صفا در يك طرف ومروه طرف ديگر قرار دارد), رفتن از اول جـزء ازصـفـا به مروه را يك شوط گويند, وهمچنين برگشتن ازاول جزء مروه به صفا يك شوط است , وتمام سعى هفت شوط است , بنابر اين سعى از صفا شروع ودر شوط هفتم به مروه ختم مـى شـود, واحـتـيـاط لازم در ايـن است كه موالات (پى در پى بودن ) را مراعات كند بطورى كه فـصـل معتد به در بين اشواط حاصل نشود, ووقتى حاجى بخواهد از مسجد الحرام به مسعى برود, صفا طرف دست راستش قرار مى گيرد.
هـرگاه سعى را از مروه شروع كند اگر يك شوط بجا آورده يعنى از مروه به صفا رسـيـده , بايد آن رالغو دانسته واز صفا شروع نمايد, وچنانچه بعد از شوطاول باشد, مثل اينكه در بين راه صفا ومروه در شوط دوم باشد, آن را نيز لغو نموده وسعى را از صفا از سربگيرد.
لازم نيست رفت وآمد (سعى ) بين صفاومروه پياده باشد, وسعى سواره بر حيوان يا دوش انسان يا چرخهايى كه فعلا در آنجا متداول است , جايز است ,ولى در هر حال بايد ابتدا از صفا وختم به مروه باشد.
لازم است رفت وآمد بين صفا ومروه از راه متعارف باشد, واگر از صفا از توى مسجد يا راه ديگرى بسوى مروه برود, كافى نيست , بلى لازم نيست رفت وآمد در يك خط مستقيم باشد.
واجـب اسـت هـنگام توجه به مروه آن را روبه روى خود قرار دهد, وهمچنين در بـازگـشـت از مروه به صفا, بايد متوجه به صفا باشد, پس اگر هنگام سعى بطورعقب گرد برود, كفايت نمى كند, والتفات به طرف راست و چپ وپشت سر هنگام سعى عيبى ندارد.
نـشـستن روى صفا يا مروه يا در بين آنها به جهت استراحت , عيبى ندارد, گرچه احوط اين است كه بين آن دو ننشيند.
در گـذشته گفته شد كه سعى از اركان حج است وترك آن عمدا با علم يا جهل به حكم , تا زمانى كـه تـداركـش پيش ازوقوف به عرفات ممكن نشود, حج باطل واعاده اش درسال بعد لازم خواهد بـود, واظهر اين است كه احرامش نيز باطل خواهد بود, اگرچه احوط واولى اين است كه عدول به افراد نموده وسعى را به قصد اعم از حج افرادوعمره مفرده تمام نمايد.
هرگاه سعى از روى فراموشى ترك شود,هر وقت ياد او بيايد بايد بجا آورد هرچند ياد آمـدنـش پـس از فـراغـت از اعمال حج باشد, وكسى كه شخصا نتواند يابرايش مشقت داشته باشد بايستى نايب بگيرد وحجش در هر دو صورت صحيح خواهد بود.
كسى كه شخصا پياده يا سواره نتواند سعى را بجا آورد, ديگرى را نايب بگيرد كه به جاى او سعى كندوحجش صحيح است .
احـتـيـاط اين است كه بعد از طواف ونماز آن بدون ضرورت مانند شدت گرما يا خـسـتـگى زياد, تاخيرنكند, اگرچه اقوى اين است كه مى تواند سعى را تا شب تاخير كند, بلى در حال اختيار نبايد سعى را به فردابيندازد.
زيـادى در سعى مانند زيادى در طواف سبب بطلان خواهد بود, اگر از روى علم وعمد باشد,چنانكه در طواف گذشت , بلى اگر جاهل به حكم باشد,اظهر اين است كه سعيش به زيادى باطل نمى شود,هرچند احتياط در اعاده آن است .
هرگاه از روى خطا در سعى خود زيادنموده , سعيش درست است , ولى اگر زيادى يك شوطكامل باشد, مستحب است كه شش شوط ديگر به آن اضافه نمايد تا يك سعى كامل غير از سـعـى اول شود وختم سعى دوم طبعا به صفا خواهد بود, وچنانچه زيادى بيش از يك شوط باشد, تمام نمودن او به قصد رجا عيبى ندارد.
هرگاه عمدا با علم به حكم يا جهل به آن , ازسعى خود كم نمود, وتداركش تا زمان وقوف به عرفات ممكن نباشد, حجش فاسد شده ولازم است سال بعداعاده نمايد, وظاهر اين است كـه احـرامش نيز باطل مى شود, واحوط اين است كه عدول به حج افراد نموده وبه نيت اعم از حج وعـمـره مـفـرده تـمـامـش نـمايد, وچنانچه كمبود سعى از روى فراموشى وبعد از شوط چهارم بـوده واجب است باقى را هر وقت يادش آمد هرچند بعد ازفراغت از اعمال حج باشد, تدارك نمايد
, ودر صورتى كه خود نتواند تدارك كند يا تدارك سخت باشد واجب است نايب بگيرد, هرچند به اين جهت باشد كه پس ازبازگشت به وطن يادش آمده باشد, در اين صورت احتياط اين است كه نايب به نيت فراغ ذمه منوب عنه ازاتمام يا تمام , يك سعى كامل بجا آورد, واگر كمبودش پيش از شوط چـهـارم واز روى فـراموشى بوده , احتياط اين است كه شخصا يك سعى كامل به قصد اعم از تمام يااتمام بجا آورد, ودر صورت دشوارى آن , نايب بگيرد.
چنانچه از روى فراموشى , مقدارى از سعى در عمره تمتع كم نموده وبه اعتقاد اينكه از سـعـى فارغ شده محل شده , در اين صورت احوط اين است كه يك گاو كفاره بدهد ولازم است سعى را به نحوى كه گفته شدتمام نمايد.
شك در عدد اشواط سعى پس از تقصيراعتبار ندارد, وجمعى از فقها فرموده اند كه شـك در عدداشواط بعد از انصراف از سعى هرچند پيش ار تقصيرباشد, به آن اعتنا نبايد كرد, ولى اظهر اين است كه در اين صورت بايد به اين شك اعتنا شود.
اگر هنگامى كه در مروه است شك كند كه شوط آخرى هفتم است يا نهم , اعتنا به شك خود ننمايد,وسعيش صحيح خواهد بود, وچنانچه اين شك در اثناى شوط باشد, يعنى هنوز به مروه نرسيده چنين شكى كند,سعيش باطل ولازم است سعى را از سر بگيرد.
حكم شك در عدد اشواط سعى , مانندحكم شك در عدد اشواط طواف است , پس هر گاه شك كند در عدد اشواط, سعى را باطل مى كند.
واجب پنجم از واجبات عمره تمتع , تقصير است يعنى گرفتن مقدارى از ناخن دست يا پا, يا چيدن مـقدارى ازموى سر يا ريش يا سبيل , وقصد قربت در تقصير معتبراست , وكندن مو, جاى چيدن را نمى گيرد.
بيرون آمدن از احرام عمره تمتع , بايد فقطبه تقصير باشد, پس اگر خواسته باشد به جاى تقصير سرخود را بتراشد, كفايت نمى كند, بلكه سر تراشيدن برمتمتع حرام است وچنانچه از روى عمد وعلم بتراشدبايد يك گوسفند كفاره بدهد, بلكه بنابر احتياط, اين حكم مطلقا حتى در صورت جهل نيز جارى است .
هرگاه بعد از سعى وپيش ار تقصير, با زنى نزديكى وجماع كند وجاهل به حكم باشد, بنابر احتياطبايد يك شتر كفاره بدهد.
تقصير پيش از تمامى سعى حرام است ,وچنانچه كسى پيش از فراغت از سعى از روى علم وعمدتقصير نمايد بايد كفاره بدهد.
لازم نيست تقصير بعد از سعى بلا فاصله بجاآورده شود, وشخص مى تواند هر جا دلش خواست ,خواه در مسعى يا در منزل يا جاى ديگر تقصيرنمايد.
هـرگاه تقصير را عمدا ترگ نموده وبراى حج احرام بست , عمره اش فاسد وباطل خـواهـد بـود,وظاهر اين است كه حج تمتعش بدل به حج افراد شده ولازم است بعد از حج , عمره مفرده بجا آورد, واحتياطاين است كه حج را در سال بعد اعاده نمايد.
هـرگـاه از روى فراموشى تقصير را ترك نموده وبراى حج احرام بست , عمره اش صحيح است واحتياطا يك گوسفند كفاره بدهد.
همين كه محرم در عمره تمتع تقصير نمود,آنچه به جهت احرام بر وى حرام شده بود حـلال مى شودبجز تراشيدن سر, واما سر تراشيدن تفصيلى دارد كه ازاين قرار است : هرگاه عمره تـمتع در ماه شوال بجا آورده شود سر تراشيدن تا سى روز از عيد فطر گذشته جايزاست , واما بعد از آن احتياط اين است كه سر تراشيده نشود وچنانچه تراشيده شد واز روى علم وعمد بود,احتياط اين است كه يك گوسفند كفاره داده شود.
طواف نساء در عمره تمتع واجب نيست وبجا آوردن آن به قصد رجا عيبى ندارد.
در گذشته واجبات حج بطور اجمال بيان شد, وتفصيل هريك به قرار ذيل است : اول , احرام است , وبـهترين وقت آن روز تروية (هشتم ذى الحجه ) است , وسه روز پيشتر ازآن هم جايز است , خصوصا براى پير مردان وبيماران درصورتى كه از ازدحام بترسند اين دو دسته احرام بسته وپيش از بيرون رفـتـن مـردم از مكه بيرون مى روند, ودرگذشته گفته شد كه بيرون رفتن از مكه با احرام حج براى ضرورت بعد از فراغ از عمره هر وقت باشد جايزاست .
همچنان كه براى شخصى كه عمره بجامى آورد جايز نيست قبل از تقصير براى حج احرام ببندد,براى حاجى جايز نيست پيش از تمامى اعمال حج براى عمره مفرده احرام ببندد, بلى احرام بستن براى عمره مفرده پس از اعمال حج وپيش از طواف نساء مانعى ندارد.
وقت احرام در صورتى تنگ مى شود كه تاخيرش باعث نرسيدن به وقوف در عرفات روز عرفه (نهم ذى الحجه ) شود.
احـرام حـج در كيفيت وواجبات ومحرمات , مانند احرام عمره است واختلاف بين آنهافقط در نيت است .
مكلف مى تواند از هر جاى شهر مكه قديم براى حج احرام ببندد, ومستحب است احرام حج ازمسجد الحرام در مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل باشد.
كسى كه احرام حج را از روى فراموشى ياجهل به حكم ترك نموده واز مكه بيرون رفته سپس يادش بيايد يا علم به حكم پيدا كند, واجب است به مكه برگردد هرچند از عرفات باشد واز مـكـه محرم شود,وچنانچه به جهت تنگى وقت يا عذر ديگرى نتواند به مكه برگردد, از همان جـايـى كه هست محرم شود,وهمچنين است اگر بعد از وقوف به عرفات يادش بيايد ياحكم را ياد بـگـيـرد بـايـد از جـايى كه هست احرام ببندد,هرچند متمكن از بازگشت به مكه واحرام از مكه باشد,وچنانچه اصلا يادش نيامد وحكم را ندانست تا از اعمال حج فارغ شد حجش صحيح است .
كـسـى كـه احـرام حج را از روى علم وعمدترك كند, لازم است تداركش نمايد, وچـنـانـچـه پـيـش ازوقوف به عرفات متمكن از تدارك نشود, حجش فاسدولازم است سال بعد اعاده اش نمايد.
احـوط اين است شخصى كه احرام حج تمتع بسته , پس از احرام وپيش از رفتن به عـرفـات طـواف مستحبى ننمايد, وچنانچه طواف نمود بنابر احتياط بعد ازطواف , تلبيه را تجديد كند.
واجب دوم از واجبات حج تمتع , وقوف (بودن ) درعرفات است با قصد قربت , ومراد از وقوف , حاضر بودن در عرفات است چه سواره چه پياده , چه در حال حركت چه آرام .
صحراى عرفات حدودى براى آن معين شده كه نام آنها ((ثويه )) و((نمره )) و((ذى المجاز)) و((مازمين ))است , وخود اينها خارج از موقف مى باشند.
كوهى به نام ((جبل الرحمه )) در صحراى عرفات است كه ظاهرا موقف است ولى وقوف روى آن كوه مكروه است , ومستحب است وقوف در دامنه كوه ازطرف چپ باشد.
وقـوف در عرفات بايستى از روى اختيارباشد, پس اگر در مجموع وقت , خواب يا بيهوش باشد,وقوفى نكرده است .
وقوف در عرفات براى شخص مختار بنابراحتياط از اول ظهر روز نهم ذى الحجه تا غروب است ,واظهر اين است كه مى تواند تا يك ساعت بعد از ظهروقوف را تاخير نمايد, يعنى از يك سـاعت بعد از ظهروقوف نمايد, ووقوف در تمام اين وقت هرچند واجب است وتركش گناه است , ولى از اركان حج نيست , به اين معنى كه اگر كسى مقدارى از اين وقت را وقوف نكندحجش فاسد نـخـواهـد شـد, بـلـى اگر وقوف را اصلا از روى اختيار ترك نمايد حجش فاسد خواهد بود وآنچه ركن است وقوف فى الجمله است .
كـسـى كه بجهت فراموشى يا نادانى يا عذرموجه ديگر وقوف اختيارى (از ظهر تا غروب ) را درك ننمايد, وقوف اضطرارى (مقدارى از شب عيد) بر او لازم است وبا اين وقوف حجش صحيح خواهد بود, واگر اين وقوف را عمدا ترك نمايد حجش فاسد مى شود.
كوچ كردن از عرفات پيش از غروب آفتاب با علم وعمد, حرام است , ولى حج را فاسد نمى كند,وكسى كه كوچ كرد وپشيمان شده وبرگشت چيزى بر اونيست , واگر برنگشت بايد يك شـتـر كفاره بدهد ودر منى آن را بكشد, وچنانچه نتواند يك شتر كفاره بدهد بايدهجده روز روزه بـگـيـرد وبـنـابـر احتياط پى در پى ومتوالى باشد. واين حكم نسبت به كسى كه از روى فراموشى يـاندانستن حكم , كوچ كند نيز جارى است يعنى اگر يادش آمد يا حكم را دانست بايد برگردد كه اگر برنگشت بنابراحتياط بايد يك شتر كفاره بدهد واگر نتوانست هجده روز روزه بگيرد.
اگر ماه نزد قاضى اهل سنت ثابت شد وبرطبق آن حكم نمود ونزد شيعه ثابت نشد, دو صورت دارد: اول : آنكه احتمال برود كه حكم او مطابق واقع است , كه در اين صورت پيروى از آنها ووقوف با آنها وتـرتيب جميع آثار ثبوت ماه كه راجع به اعمال حج است واجب مى شود, وبنابر اظهر همين مقدار در حـج كافى است ,وكسى كه مخالفت تقيه نموده وبگويد احتياط در مخالفت آنها است فعل حرام بـجا آورده ووقوفش فاسد خواهدبود, وخلاصه آنكه پيروى از حاكم سنى به جهت تقيه واجب است وبـا تـقيه حج صحيح است واحتياط در اينجامشروعيت ندارد, بخصوص كه بيم تلف نفس ومانند آن باشد كه در زمان ما اين اتفاق مى افتد.
دوم : آنكه علم به خلاف فرض شود, كه انسان بداندروزى كه به حكم قاضى روز عرفه (نهم ) است , واقـعـا روزترويه وهشتم باشد, كه در اين صورت وقوف با آنها كافى نخواهد بود, ودر اين حال اگر مـكـلـف تـمكن از عمل به وظيفه را داشته باشد ولو به وقوف اضطرارى در مزدلفه بدون محذور, حـتـى مـحـذور مـخـالـفـت تقيه , بايد عمل به وظيفه نمايد, ودر غير اين صورت حجش بدل به عـمـره مفرده شده وحجى نخواهد داشت , وچنانچه استطاعتش از همين سال بوده وبراى سالهاى بـعد باقى نخواهد ماند
,وجوب حج از او ساقط خواهد بود, مگر اينكه استطاعت تازه اى پيدا كند كه در ايـن صورت دوباره حج مى نمايد,وممكن است در صورت دوم چاره كند باينكه در روزعيد آنها (روز نهم واقعا) از طريق منى به مكه برگرددوبعد از راه عرفات ومشعر به منى برود به نحوى كه قـبـل ازغـروب وقـوف در عرفات بنمايد ولو آنا ما (ولو يك لحظه ) ودر حال حركت , وبهمين نحو وقوف در مشعر رادر شب درك كند وبعد براى اعمال به منى برود.
واجب سوم از واجبات حج تمتع , وقوف در مزدلفه است با قصد قربت , ومزدلفه اسم مكانى است به آن ((مـشعرالحرام )) نيز گفته مى شود, وحدود آن از ((مازمين )) تا((حياض )) و((وادى محسر)) اسـت كه در آنها نبايد وقوف نمود مگر در ازدحام وتنگى وقت كه به مازمين (دو راه تنگ وباريك ) بايد بالا رفت .
هرگاه حاجى از عرفات كوچ كرد احتياطاين است كه شب عيد را در مزدلفه بيتوته كند, هرچندوجوب بيتوته ثابت نشده است .
وقوف در مزدلفه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز عيد قربان واجب است , ولى آنچه ركـن اسـت ,وقـوف مـخـتصر است كه اگر مقدارى بين الطلوعين وقوف نموده وعمدا كوچ كند حجش صحيح است , اگرچه فعل حرامى بجا آورده است .
كسى كه وقوف بين الطلوعين مزدلفه رااصلا ترك نمايد, حجش باطل وفاسد خواهد بود, وزنان وكودكان واشخاص ضعيف مانند پيرمردان وبيماران وشخصى كه از دشمن مى ترسد, از اين حكم مستثنى هستند وبراى اينها جايز است شب عيد مقدارى وقوف نموده وقبل از طلوع فجر بسوى منى كوچ كنند.
كسى كه شب عيد را در مزدلفه وقوف نموده واز جهت ندانستن مساله قبل از طلوع فجر كوچ نمايد, حجش بنابر اظهر صحيح است ويك گوسفند بايدكفاره بدهد.
كـسى كه از روى فراموشى يا عذر ديگرى نتواند بين الطلوعين در مزدلفه وقوف اخـتـيـارى را بـنمايد,وقوف اضطرارى (بودن مختصر بعد از طلوع آفتاب تاظهر روز عيد) كافى است , واگر آن را عمدا ترك كندحجش فاسد خواهد شد.
دانسته شد كه هريك از وقوف عرفات ووقوف مزدلفه دوقسم است : اختيارى واضطرارى , وهرگاه مكلف وقوف اختيارى هريك را درك نمايد كه عملش صحيح است ,ودر صورتى كه درك نكند چند صورت خواهد داشت كه هر صورتى حكمى دارد: اول : آنكه هيچيك از وقوفهاى اختيارى واضطرارى رادرك نكند, كه در اين صورت حجش باطل , ولازم است باهمان احرام حج , عمره مفرده بجا آورد, وواجب است درصورتى كه استطاعتش باقى يا حج از سالهاى پيش برذمه اش مستقر باشد, سال بعد حج نمايد.
دوم : آنكه وقوف اختيارى عرفات واضطرارى مزدلفه رادرك نمايد.
سـوم : آنكه وقوف اضطرارى عرفات واختيارى مزدلفه رادرك نمايد, كه در اين دو صورت حجش بى اشكال صحيح است .
چهارم : آنكه وقوف اضطرارى هريك از عرفات ومزدلفه را درك نمايد, كه اظهر در اين صورت اين اسـت كـه حـجش صحيح باشد, گرچه احوط در صورتى كه شرايطوجوب حج باقى يا حج قبلا بر ذمه اش مستقر شده باشد,اين است كه در سال آينده حج بجا آورد.
پـنـجـم : آنـكه فقط وقوف اختيارى در مزدلفه را درك كند,كه در اين صورت نيز حجش صحيح است .
شـشـم : آنـكـه فـقط وقوف اضطرارى مزدلفه را درك كند, كه در اين صورت بعيد نيست حجش صـحيح باشد, ولى احتياط اين است باقى اعمال را به قصد فراغ ذمه از آنچه به او تعلق گرفته چه عمره مفرده وچه حج بجا آورده ودرسال بعد حج را اعاده نمايد.
هـفـتـم : آنكه فقط وقوف اختيارى عرفات را درك نمايد, كه اظهر در اين صورت باطل بودن حج وانـقـلاب آن بـه عمره مفرده است مگر آنكه شب , وقوف در مزدلفه بنمايد وازروى جهل به مساله قبل از فجر از آنجا افاضه (كوچ ) كندچنانكه قبلا گذشت , ولى در صورت امكان بازگشت ,اگرچه تـا ظهر روز عيد باشد واجب است برگردد وقدرى در مزدلفه توقف نمايد, وچنانچه ممكن نباشد حج اوصحيح است ومى بايست يك گوسفند قربانى كند.
هـشـتـم : آنـكه فقط وقوف اضطرارى عرفات را درك نمايد,كه در اين صورت حجش باطل است وبدل به عمره مفرده مى شود.
هـرگـاه مكلف از مزدلفه كوچ كرد بايستى به منى رفته واعمالى را كه در آنجا واجب است , انجام دهد, واعمال آنجا همانطور كه تفصيلا بيان خواهد شد, سه عمل است :
واجـب چـهـارم از واجبات حج , رمى جمره عقبه است درروز عيد, يعنى به جايى كه نامش جمره عقبه است سنگريزه بيندازد. وآن چند شرط دارد: 1 - نيت وقصد قربت .
2 - بودن هفت ريگ , كه كمتر از آن كفايت نمى كندچنانكه كفايت نمى كند غير از ريگ از اجسام .
3 - زدن ريگها يكى پس از ديگرى باشد, وزدن دوتا يابيشتر با هم كافى نيست .
4 - رسيدن سنگريزه ها به جمره .
5 - آنكه رسيدن بايستى با پرتاب كردن باشد وگذاشتن سنگريزه بر جمره كافى نيست , وظاهر اين اسـت كه اگرسنگريزه در راه به چيزى برخورد نموده وسپس به جمره برسد كافى باشد, بلى اگر سنگريزه در راه به چيز بسيارسفتى مانند سنگ برخورد ودر اثر آن جسته وبه جمره رسيد, كفايت نخواهد كرد.
6 - آنـكـه رمـى بين طلوع وغروب آفتاب (در روز) باشد,وزنان وكسانى كه كوچ از مشعر در شب بـرايشان جايزاست , مى توانند شب عيد رمى جمره نمايند ولى بايدقربانى را تا فرداى آن روز تاخيز بيندازند, واحتياط اين است كه تقصير را هم تاخير بيندازند وبعد از آن اعمال حج را بجا آورند مگر كسى كه از دشمن بر جان خودمى ترسد جايز است بر او تقصير وقربانى را در شب انجام دهد.
هرگاه شك كند كه سنگريزه به جمره رسيديا نه , بنا بر نرسيدن گذاشته وسنگ ديگرى بزند, مگرآنكه شك وى در وقتى باشد كه به واجب ديگرى كه مترتب بر رمى است مشغول شده يا پس از فرا رسيدن شب باشد, كه در اين صورت اعتنا نكند.
زدن جسم ديگرى غير از سنگريزه كافى نيست , ودو چيز در سنگريزه معتبر است : 1 - آنكه از سنگهاى حرم باشد, وبهتر اين است كه ازمشعر برچيده شود.
2 - آنـكـه بنابر احتياط بكر ودست نخورده باشند وقبلا دررمى استعمال نشده باشند, واگر شك كند كه سنگريزه دست خورده يا نه , اشكالى ندارد.
كفايت نمودن زدن سنگ بر مقدارى كه برارتفاع جمره افزوده شده , محل اشكال اسـت , واحـوط آن است كه مقدار سابق را رمى نمايد, واگر متمكن نباشدمقدار زيادى را خودش رمى كند ونايب نيز بگيرد براى زدن به مقدار سابق , وفرقى بين عالم وجاهل وناسى نيست .