غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 2
نمايش فراداده

  • اول دفتر به نام ايزد دانا اكبر و اعظم خداى عالم و آدم از در بخشندگى و بنده نوازى قسمت خود مي خورند منعم و درويش حاجت مورى به علم غيب بداند جانور از نطفه مي كند شكر از نى شربت نوش آفريد از مگس نحل از همگان بي نياز و بر همه مشفق پرتو نور سرادقات جلالش خود نه زبان در دهان عارف مدهوش هر كه نداند سپاس نعمت امروز بارخدايا مهيمنى و مدبر ما نتوانيم حق حمد تو گفتن سعدى از آن جا كه فهم اوست سخن گفت سعدى از آن جا كه فهم اوست سخن گفت
  • صانع پروردگار حى توانا صورت خوب آفريد و سيرت زيبا مرغ هوا را نصيب و ماهى دريا روزى خود مي برند پشه و عنقا در بن چاهى به زير صخره صما برگ تر از چوب خشك و چشمه ز خارا نخل تناور كند ز دانه خرما از همه عالم نهان و بر همه پيدا از عظمت ماوراى فكرت دانا حمد و نا مي كند كه موى بر اعضا حيف خورد بر نصيب رحمت فردا وز همه عيبى مقدسى و مبرا با همه كروبيان عالم بالا ور نه كمال تو وهم كى رسد آن جا ور نه كمال تو وهم كى رسد آن جا