غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 133
نمايش فراداده
-
چو ابر زلف تو پيرامن قمر مي گشت
ز شور عشق تو در كام جان خسته من
خوى عذار تو بر خاك تيره مي افتاد
اگر مرا به زر و سيم دسترس بودى
دل از دريچه فكرت به نفس ناطقه داد
ز شوق روى تو اندر سر قلم سودا ز خاطرم غزلى سوزناك روى نمود
ز خاطرم غزلى سوزناك روى نمود
-
ز ابر ديده كنارم به اشك تر مي گشت
جواب تلخ تو شيرينتر از شكر مي گشت
وجود مرده از آن آب جانور مي گشت
ز سيم سينه تو كار من چو زر مي گشت
نشان حالت زارم كه زارتر مي گشت
فتاد و چون من سودازده به سر مي گشت كه در دماغ فراغ من اين قدر مي گشت
كه در دماغ فراغ من اين قدر مي گشت