غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 468
نمايش فراداده
-
آخر نگهى به سوى ما كن
بسيار خلاف عهد كردى
ما را تو به خاطرى همه روز
اين قاعده خلاف بگذار
برخيز و در سراى دربند
آن را كه هلاك مي پسندى
چون انس گرفت و مهر پيوست
سعدى چو حريف ناگزيرست
شمشير كه مي زند سپر باش زيبا نبود شكايت از دوست
زيبا نبود شكايت از دوست
-
دردى به ارادتى دوا كن
آخر به غلط يكى وفا كن
يك روز تو نيز ياد ما كن
وين خوى معاندت رها كن
بنشين و قباى بسته وا كن
روزى دو به خدمت آشنا كن
بازش به فراق مبتلا كن
تن درده و چشم در قضا كن
دشنام كه مي دهد دعا كن زيبا همه روز گو جفا كن
زيبا همه روز گو جفا كن