غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 472
نمايش فراداده
-
وه كه جدا نمي شود نقش تو از خيال من
ناله زير و زار من زارترست هر زمان
نور ستارگان ستد روى چو آفتاب تو
پرتو نور روى تو هر نفسى به هر كسى
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنين كند
برگذرى و ننگرى بازنگر كه بگذرد چرخ شنيد ناله ام گفت منال سعديا
چرخ شنيد ناله ام گفت منال سعديا
-
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
بس كه به هجر مي دهد عشق تو گوشمال من
دست نماى خلق شد قامت چون هلال من
مي رسد و نمي رسد نوبت اتصال من
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
فقر من و غناى تو جور تو و احتمال من كاه تو تيره مي كند آينه جمال من
كاه تو تيره مي كند آينه جمال من