غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 51
نمايش فراداده

  • عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست هر كه با شاهد گلروى به خلوت بنشست كه شنيدى كه برانگيخت سمند غم عشق عشق غالب شد و از گوشه نشينان صلاح در گلستانى كان گلبن خندان بنشست گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشكفت دى زمانى به تكلف بر سعدى بنشست دى زمانى به تكلف بر سعدى بنشست
  • كان كه عاشق شد از او حكم سلامت برخاست نتواند ز سر راه ملامت برخاست كه نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست نام مستورى و ناموس كرامت برخاست سرو آزاد به يك پاى غرامت برخاست يا صنوبر به كدامين قد و قامت برخاست فتنه بنشست چو برخاست قيامت برخاست فتنه بنشست چو برخاست قيامت برخاست