غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 631
نمايش فراداده
-
مرحبا اى نسيم عنبربوى
دلبر سست مهر سخت كمان
گو دگر گر هلاك من خواهى
تشنه ترسم كه منقطع گردد
صبر ديديم در مقابل شوق
هر كه با دوستى سرى دارد
تا گرفتار خم چوگانى
پادشاهان و گنج و خيل و حشم
سعديا شور عشق مي گويد هر كسى را نباشد اين گفتار
هر كسى را نباشد اين گفتار
-
خبرى زان به خشم رفته بگوى
صاحب دوست روى دشمن خوى
بى گناهم بكش بهانه مجوى
ور نه بازآيد آب رفته به جوى
آتش و پنبه بود و سنگ و سبوى
گو دو دست از مراد خويش بشوى
احتمالت ضرورتست چو گوى
عارفان و سماع و هاياهوى
سخنانت نه طبع شيرين گوى عود ناسوخته ندارد بوى
عود ناسوخته ندارد بوى