غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 86
نمايش فراداده

  • با همه مهر و با منش كينست شايد اى نفس تا دگر نكنى ننهد پاى تا نبيند جاى مل زيركان و چنبر عشق دردمند فراق سر ننهد گريه گو بر هلاك من مكنيد لازمست احتمال چندين جور گر هزارم جواب تلخ دهى مرد اگر شير در كمند آرد سعديا تن به نيستى درده سعديا تن به نيستى درده
  • چه كنم حظ بخت من اينست پنجه با ساعدى كه سيمينست هر كه را چشم مصلحت بينست طفل نادان و مار رنگينست مگر آن شب كه گور بالينست كه نه اين نوبت نخستينست كه محبت هزار چندينست اعتقاد من آن كه شيرينست چون كمندش گرفت مسكينست چاره با سخت بازوان اينست چاره با سخت بازوان اينست