غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 10
نمايش فراداده

  • گر ماه من برافكند از رخ نقاب را گويى دو چشم جادوى عابدفريب او اول نظر ز دست برفتم عنان عقل گفتم مگر به وصل رهايى بود ز عشق دعوى درست نيست گر از دست نازنين عشق آدميتست گر اين ذوق در تو نيست آتش بيار و خرمن آزادگان بسوز قوم از شراب مست وز منظور بي نصيب سعدى نگفتمت كه مرو در كمند عشق سعدى نگفتمت كه مرو در كمند عشق
  • برقع فروهلد به جمال آفتاب را بر چشم من به سحر ببستند خواب را وان را كه عقل رفت چه داند صواب را بي حاصلست خوردن مستسقى آب را چون شربت شكر نخورى زهر ناب را همشركتى به خوردن و خفتن دواب را تا پادشه خراج نخواهد خراب را من مست از او چنان كه نخواهم شراب را تير نظر بيفكند افراسياب را تير نظر بيفكند افراسياب را