غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 147
نمايش فراداده

  • دوش ما را در خراباتى شب معراج بود بر اميد وصل ما را ملك بود و مال بود عشق ما تحقيق بود و شرب ما تسليم بود چاكر ما چون قباد و بهمن و پرويز بود از رخ و زلفين او شطرنج بازى كرده ام بدره ى زر و درم را دست او طيار بود بدره ى زر و درم را دست او طيار بود
  • آنكه مستغنى بد از ما هم به ما محتاج بود از صفاى وقت ما را تخت بود و تاج بود حال ما تصديق بود و مال ما تاراج بود خادم ما ايلك و خاقان بد و مهراج بود زان كه زلفش ساج بود روى او چون عاج بود كعبه ى محو عدم را جان ما حجاج بود كعبه ى محو عدم را جان ما حجاج بود