غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 255
نمايش فراداده

  • اى ديدن تو حيات جانم دل سوخته اى به آتش عشق بي عشق وصال تو نباشد اكنون كه دلم ربودى از من درديست مرا درين دل از عشق بر بوى تو ز آرزوى رويت تا گوش همى شنيد نامت تا لاله شدت حجاب لولو گلناى بهى شدم ز تيمار شد خال رخ تو اى نگارين اى عشق تو بر دلم خداوند وصف تو شدست ماهرويا پيش آى بتا و باده پيش آر از دست تو گر چشم شرابى از دست تو گر چشم شرابى
  • ناديدنت آفت روانم بفروز به نور وصل جانم جز نام ز عيش بر زبانم بى روى تو بود چون توانم درمانش جز از تو مى ندانم همواره به كوى تو دوانم جز نام تو نيست بر زبانم لولوست هميشه بر رخانم وين اشك به رنگ ناردانم شور دل و نور ديدگانم من بنده ى عشق جاودانم از وهم برون و از گمانم بنشان بر خويش يك زمانم تا حشر چو خضر زنده مانم تا حشر چو خضر زنده مانم