غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 279
نمايش فراداده

  • سر بر خط عاشقى نهاديم تن را به بلا و غم سپرديم غمخواره شديم در ره عشق قصه چكنم كه در ره عشق در حضرت عشق خوبرويان بى درد چو بد سنايى از عشق بى درد چو بد سنايى از عشق
  • در محنت و رنج اوفتاديم دل را به اميد عشق داديم وز خوردن غم هميشه شاديم با محنت و غم جنابه زاديم بر تارك سر بايستاديم از جستن اين حدي باديم از جستن اين حدي باديم