غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 269
نمايش فراداده
- گلعذارى ز گلستان جهان ما را بس
من و همصحبتى اهل ريا دورم باد
قصر فردوس به پاداش عمل مي بخشند
بنشين بر لب جوى و گذر عمر ببين
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم
از در خويش خدا را به بهشتم مفرست
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافيست
طبع چون آب و غزل هاى روان ما را بس
- زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس
کاين اشارت ز جهان گذران ما را بس
گر شما را نه بس اين سود و زيان ما را بس
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
که سر کوى تو از کون و مکان ما را بس
طبع چون آب و غزل هاى روان ما را بس
طبع چون آب و غزل هاى روان ما را بس