غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 393
نمايش فراداده
- دانى که چيست دولت ديدار يار ديدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليکن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن
بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل
گويى برفت حافظ از ياد شاه يحيى
يا رب به يادش آور درويش پروريدن
- در کوى او گدايى بر خسروى گزيدن
از دوستان جانى مشکل توان بريدن
وان جا به نيک نامى پيراهنى دريدن
گه سر عشقبازى از بلبلان شنيدن
کخر ملول گردى از دست و لب گزيدن
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
يا رب به يادش آور درويش پروريدن
يا رب به يادش آور درويش پروريدن