خوشتر از فکر مى و جام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ايام نماند مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش دست رنج تو همان به که شود صرف به کام پير ميخانه همي خواند معمايى دوش بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزاى من بدنام چه خواهد بودن تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دانى آخر که به ناکام چه خواهد بودن از خط جام که فرجام چه خواهد بودن تا جزاى من بدنام چه خواهد بودن تا جزاى من بدنام چه خواهد بودن