کسى که حسن و خط دوست در نظر دارد چو خامه در ره فرمان او سر طاعت کسى به وصل تو چون شمع يافت پروانه به پاى بوس تو دست کسى رسيد که او ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب ز باده هيچت اگر نيست اين نه بس که تو را کسى که از ره تقوا قدم برون ننهاد دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد چو لاله داغ هوايى که بر جگر دارد محقق است که او حاصل بصر دارد نهاده ايم مگر او به تيغ بردارد که زير تيغ تو هر دم سرى دگر دارد چو آستانه بدين در هميشه سر دارد که بوى باده مدامم دماغ تر دارد دمى ز وسوسه عقل بي خبر دارد به عزم ميکده اکنون ره سفر دارد چو لاله داغ هوايى که بر جگر دارد چو لاله داغ هوايى که بر جگر دارد