دوش از مسجد سوى ميخانه آمد پير ما ما مريدان روى سوى قبله چون آريم چون در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است روى خوبت آيتى از لطف بر ما کشف کرد با دل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبى تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما روى سوى خانه خمار دارد پير ما کاين چنين رفته ست در عهد ازل تقدير ما عاقلان ديوانه گردند از پى زنجير ما زان زمان جز لطف و خوبى نيست در تفسير ما آه آتشناک و سوز سينه شبگير ما رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما