دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشيم نيست در کس کرم و وقت طرب مي گذرد خوش هواييست فرح بخش خدايا بفرست ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است گل به جوش آمد و از مى نزديمش آبى مي کشيم از قدح لاله شرابى موهوم حافظ اين حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانيم که در موسم گل خاموشيم سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم چاره آن است که سجاده به مى بفروشيم نازنينى که به رويش مى گلگون نوشيم چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم لاجرم ز آتش حرمان و هوس مي جوشيم چشم بد دور که بى مطرب و مى مدهوشيم بلبلانيم که در موسم گل خاموشيم بلبلانيم که در موسم گل خاموشيم