دردم از يار است و درمان نيز هم اين که مي گويند آن خوشتر ز حسن ياد باد آن کو به قصد خون ما دوستان در پرده مي گويم سخن چون سر آمد دولت شب هاى وصل هر دو عالم يک فروغ روى اوست اعتمادى نيست بر کار جهان عاشق از قاضى نترسد مى بيار محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سليمان نيز هم دل فداى او شد و جان نيز هم يار ما اين دارد و آن نيز هم عهد را بشکست و پيمان نيز هم گفته خواهد شد به دستان نيز هم بگذرد ايام هجران نيز هم گفتمت پيدا و پنهان نيز هم بلکه بر گردون گردان نيز هم بلکه از يرغوى ديوان نيز هم و آصف ملک سليمان نيز هم و آصف ملک سليمان نيز هم