نوش كن جام شراب يك مني
نوش کن جام شراب يک منى دل گشاده دار چون جام شراب چون ز جام بيخودى رطلى کشى سنگسان شو در قدم نى همچو آب دل به مى دربند تا مردانه وار خيز و جهدى کن چو حافظ تا مگر خويشتن در پاى معشوق افکنى تا بدان بيخ غم از دل برکنى سر گرفته چند چون خم دنى کم زنى از خويشتن لاف منى جمله رنگ آميزى و تردامنى گردن سالوس و تقوا بشکنى خويشتن در پاى معشوق افکنى خويشتن در پاى معشوق افکنى