اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي
اين خرقه که من دارم در رهن شراب اولى چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم چون مصلحت انديشى دور است ز درويشى من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت تا بى سر و پا باشد اوضاع فلک زين دست از همچو تو دلدارى دل برنکنم آرى چون پير شدى حافظ از ميکده بيرون آى رندى و هوسناکى در عهد شباب اولى وين دفتر بي معنى غرق مى ناب اولى در کنج خراباتى افتاده خراب اولى هم سينه پر از آتش هم ديده پرآب اولى اين قصه اگر گويم با چنگ و رباب اولى در سر هوس ساقى در دست شراب اولى چون تاب کشم بارى زان زلف به تاب اولى رندى و هوسناکى در عهد شباب اولى رندى و هوسناکى در عهد شباب اولى