مى خواه و گل افشان كن از دهر چه مي جويي
مى خواه و گل افشان کن از دهر چه مي جويى مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقى را شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد امروز که بازارت پرجوش خريدار است چون شمع نکورويى در رهگذر باد است آن طره که هر جعدش صد نافه چين ارزد هر مرغ به دستانى در گلشن شاه آمد بلبل به نواسازى حافظ به غزل گويى اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه مي گويى لب گيرى و رخ بوسى مى نوشى و گل بويى تا سرو بياموزد از قد تو دلجويى اى شاخ گل رعنا از بهر که مي رويى درياب و بنه گنجى از مايه نيکويى طرف هنرى بربند از شمع نکورويى خوش بودى اگر بودى بوييش ز خوش خويى بلبل به نواسازى حافظ به غزل گويى بلبل به نواسازى حافظ به غزل گويى