کرشمه اى کن و بازار ساحرى بشکن به باد ده سر و دستار عالمى يعنى به زلف گوى که آيين دلبرى بگذار برون خرام و ببر گوى خوبى از همه کس به آهوان نظر شير آفتاب بگير چو عطرساى شود زلف سنبل از دم باد چو عندليب فصاحت فروشد اى حافظ تو قدر او به سخن گفتن درى بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامرى بشکن کلاه گوشه به آيين سرورى بشکن به غمزه گوى که قلب ستمگرى بشکن سزاى حور بده رونق پرى بشکن به ابروان دوتا قوس مشترى بشکن تو قيمتش به سر زلف عنبرى بشکن تو قدر او به سخن گفتن درى بشکن تو قدر او به سخن گفتن درى بشکن
لطفا منتظر باشید ...
