من ترک عشق شاهد و ساغر نمي کنم باغ بهشت و سايه طوبى و قصر و حور تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است هرگز نمي شود ز سر خود خبر مرا ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن اين تقواام تمام که با شاهدان شهر حافظ جناب پير مغان جاى دولت است من ترک خاک بوسى اين در نمي کنم صد بار توبه کردم و ديگر نمي کنم با خاک کوى دوست برابر نمي کنم گفتم کنايتى و مکرر نمي کنم تا در ميان ميکده سر بر نمي کنم محتاج جنگ نيست برادر نمي کنم ناز و کرشمه بر سر منبر نمي کنم من ترک خاک بوسى اين در نمي کنم من ترک خاک بوسى اين در نمي کنم