شراب و عيش نهان چيست کار بي بنياد گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مکن ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ قدح به شرط ادب گير زان که ترکيبش که آگه است که کاووس و کى کجا رفتند ز حسرت لب شيرين هنوز مي بينم مگر که لاله بدانست بي وفايى دهر بيا بيا که زمانى ز مى خراب شويم نمي دهند اجازت مرا به سير و سفر قدح مگير چو حافظ مگر به ناله چنگ که بسته اند بر ابريشم طرب دل شاد زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد که فکر هيچ مهندس چنين گره نگشاد از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد ز کاسه سر جمشيد و بهمن است و قباد که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد که لاله مي دمد از خون ديده فرهاد که تا بزاد و بشد جام مى ز کف ننهاد مگر رسيم به گنجى در اين خراب آباد نسيم باد مصلا و آب رکن آباد که بسته اند بر ابريشم طرب دل شاد که بسته اند بر ابريشم طرب دل شاد